اوحدی مراغه‌ای (غزلیات)/با عارض و زلفت قمر و قیر چه باشد؟

از ویکی‌نبشته
اوحدی مراغه‌ای (غزلیات) از اوحدی مراغه‌ای
(با عارض و زلفت قمر و قیر چه باشد؟)
  با عارض و زلفت قمر و قیر چه باشد؟ پیش لب و رویت شکر و شیر چه باشد؟  
  در خواب سر زلف تو می‌بینم و این را جز رنج دل شیفته تعبیر چه باشد؟  
  گویند که: آشفته و زنجیر ولی ما آشفته چنانیم که زنجیر چه باشد؟  
  صوفی اگر آن روی نبیند بگذارش کان مرغ ندانست که: انجیر چه باشد؟  
  گفتی: دل خود را سپر تیر غمم کن شمشیر بیاور، سپر و تیر چه باشد؟  
  ما را غم هجران تو بد واقعه‌ای بود این واقعه را چاره و تدبیر چه باشد  
  گویی که: به تقصیر ز ما کام نیابی جان می‌دهم از عشق تو، تقصیر چه باشد؟  
  ای اوحدی، از خوان غم عشق دلت را غیر از جگر سوخته توفیر چه باشد؟  
  معشوقه به زر نرم شود، گر تو نداری خاموش نشین، این همه تقریر چه باشد؟  
  دوشت به خواب دیدم، تعبیر این چه باشد؟ با من به خشم بودی، تاثیر این چه باشد  
  گفتم که: بوسه‌ای ده، انگشت را به طیره بر هر دو لب نهادی، تقریر این چه باشد؟  
  چون مشرف غم خود کردی دل مرا تو با من یکی نگویی: توفیر این چه باشد؟  
  گفتم: وصال، گفتی:« هذا فراق بینی» بس مشکل آیتست این، تفسیر این چه باشد؟  
  خطیست بر لب تو بس دلپذیر و بر من روشن نگشت، گویی: تحریر این چه باشد؟  
  گفتی: دل تو با من تقصیر کرد، جانا زین دل چه گرد خیزد؟ تقصیر این چه باشد؟  
  از دردت اوحدی را آرام نیست یک دم درمان او چه سازم؟ تدبیر این چه باشد؟