اوحدی مراغهای (غزلیات)/با زلف او مردانگی باد صبا را میرسد
ظاهر
با زلف او مردانگی باد صبا را میرسد | وز روی او دیوانگی زلف دو تا را میرسد | |||||
هست از میان او کمر بر هیچ، آری در جهان | بر خوردن از سیمین برش بند قبا را میرسد | |||||
با دشمنان هم خانگی زآن دوست میزیبد نکو | از دوستان بیگانگی آن آشنا را میرسد | |||||
گر تیره طبعی دور گشت از مجلس ما، گو: برو | کین رندی و دردی کشی اهل صفا را میرسد | |||||
آنرا که هست از عشق او رخ در سلامت بعد ازین | گو: نام عشق او مبر، کین شیوه ما میرسد | |||||
ما را بکشت آن بیوفا، بیموجب و ما شادمان | بیموجبی عاشق کشی آن بیوفا را میرسد | |||||
گر اوحدی از نیستی در عشق او دم میزند | ما نیستانیم، ای پسر، هستی خدا را میرسد |