اوحدی مراغهای (غزلیات)/باغ جهان روی تست، رای گلستان مکن
ظاهر
باغ جهان روی تست، رای گلستان مکن | طیرهی سنبل مخواه، طره پریشان مکن | |||||
گر چه به حکم توایم، بر جگر ریش ما | زخم، که شاید،مزن، جور، که بتوان، مکن | |||||
رای که بود؟ اینکه تو: عاشق بیچاره را | دم بدم از درد خود میکش و درمان مکن | |||||
چونکه به فرمان تست این دل مسکین که گفت: | کاندل چون سنگ را هیچ به فرمان مکن | |||||
جان و تن ما تراست، دیده و دل نیز هم | قصد دل و دیده و قصد تن و جان مکن | |||||
با همه شکر، که هست در لب شیرین تو | این نمکم هر زمان بر دل بریان مکن | |||||
اوحدی، ار مینهی دل به رخ آن نگار | تن به غریبی بنه، یاد صفاهان مکن |