اوحدی مراغهای (غزلیات)/باز کی بینم رخ آن ماه مهر افروز را؟
ظاهر
باز کی بینم رخ آن ماه مهر افروز را؟ | گل رخ سیمین بر دل دزد عاشق سوز را؟ | |||||
دولت پیروز اگر بنشاندش بار دگر | در بر من، شکر گویم دولت پیروز را | |||||
گر رسیدم از لبش روزی به کام دل، رواست | زانکه شبها از خدا میخواستم این روز را | |||||
همچو فرهاد از غمش روزی به صحراها روم | تا ببینند این جوانان عشق پیرآموز را | |||||
روز وصل از غمزهی او جان سر گردان من | چون تحمل کرد چندان ناوک دلدوز را؟ | |||||
با وصال او دلم را نیست پروای بهشت | در چنان عیدی کسی یاد آورد نوروز را؟ | |||||
دوش میآمد سوار از دور و من نزدیک بود | کز سرشادی ببوسم پای اسب بوز را | |||||
مدعی را دل ببرد از چشم مست شیرگیر | هر که باشد شیرگیر آسان بگیرد یوز را | |||||
اوحدی، گر قبلهی اقبال خواهی سجده کن | آفتاب روی آن شمع جهانافروز را |