اوحدی مراغهای (غزلیات)/باز به رسم سرکشان راه جفا گرفتهای
ظاهر
باز به رسم سرکشان راه جفا گرفتهای | تیغ ستم کشیدهای، ترک وفا گرفتهای | |||||
من طلب تو چون کنم؟ چون به تو در رسم؟ که تو | شیر ز دام جستهای، مرغ هوا گرفتهای | |||||
نیست در اندرون من جای خیال دیگری | جای کسی کجا بود؟ چون همه جا گرفتهای | |||||
ما سر و مال در غمت باخته سال و ماه و تو | هم غم ما نخوردهای، هم کم ما گرفتهای | |||||
چیست گناه ما؟ که تو بار دگر به رغم ما | یار دگر گزیدهای، خانه جدا گرفته ای | |||||
جز به دعا نمیرسد دست من از غمت، ولی | راه نفس ببستهای، دست دعا گرفتهای | |||||
هر گرهی ز زلف او باز کنی تو، اوحدی | کشور چین گشودهای، ملک ختا گرفتهای |