اوحدی مراغه‌ای (غزلیات)/ای کون و مکان از تو، اندر چه مکانی خود؟

از ویکی‌نبشته
اوحدی مراغه‌ای (غزلیات) از اوحدی مراغه‌ای
(ای کون و مکان از تو، اندر چه مکانی خود؟)
  ای کون و مکان از تو، اندر چه مکانی خود؟ مثل تو نمی‌یابم، آخر به چه مانی خود؟  
  هر کس که تو می‌بینی حالی بتو می‌گوید: من هیچ نمی‌گویم، دانم که تو دانی خود  
  چون ز آتش آن شادی رنگیم نیفزودی زین دود که بر کردی رنگی برسانی خود  
  من فاش همی دیدم روی تو ز هر رویی اکنون چو نظر کردم از دیده نهانی خود  
  کس را چو نمی‌خواهی کاگه شود از حالت خواهی که نماند کس، تا شاد بمانی خود  
  همراه شوی با ما و آنگاه چو کار افتاد در غم بهلی مار را، تنها بدوانی خود  
  چون اوحدی از بیشی عذر تو همی خواهد دانم که بهر جرمش از پیش نرانی خود