اوحدی مراغهای (غزلیات)/ای پیک نامه بر، خبر او به ما رسان
ظاهر
ای پیک نامه بر، خبر او به ما رسان | بویی ز کوی صدق به اهل صفا رسان | |||||
بیگانه را خبر مده از حال این سخن | زان آشنا بیار و بدین آشنا رسان | |||||
جای حدیث او دل آشفتهی منست | بشنو حدیثش و چو شنیدی به جا رسان | |||||
پوشیده نیست تندی و گفتار تلخ او | رو هرچه بشنوی تو مپوشان و وارسان | |||||
یا روی او ز دور درآور به چشم من | یا روی من به خاک در آن سرا رسان | |||||
زآن آفتاب رخ صفت پرتوی مگوی | یا چند ذره را ز زمین بر هوا رسان | |||||
ما را به آستانهی آن بت چو بار نیست | خدمت گریم، بر در اومان دعا رسان | |||||
آه و فغان اوحدی امشب، تو ای رسول | از جبرئیل بگذر و پیش خدا رسان |