اوحدی مراغهای (غزلیات)/ای نرگس تو فتنه و در فتنه خوابها
ظاهر
| ای نرگس تو فتنه و در فتنه خوابها | زلف تو حلقه حلقه و در حلقه تابها | |||||
| حوران جنت ار به کمالت نگه کنند | در رو کشند جمله ز شرمت نقابها | |||||
| دست قضا چو نسخهی خوبان همی نبشت | روی تو اصل بود و دگر انتخابها | |||||
| گر پرتوی ز روی تو در عالم اوفتد | سر بر کند ز هر طرفی آفتابها | |||||
| آخر زکوة این همه خوبی نه واجبست؟ | منعت که میکند که نکردی ثوابها؟ | |||||
| فردا مگر گناه نباشد مرا به حشر | کامروز در فراق تو دیدم عذابها | |||||
| من میکنم دعا و تو دشنام میدهی | آری، بر تو کم نبود این جوابها | |||||
| از اشک دیده بر ورق روی چون زرم | گویی مگر به سیم کشیدند بابها | |||||
| امشب چنان گریستهام کاشک چشم من | همسایه را به خانه در افکند آبها | |||||
| برخوان سینه از دل بریان نهادهام | در رهگذار خیل خیالت کبابها | |||||
| غیری در اشتیاق تو گر نامهای نوشت | شاید که اوحدی بنویسد کتابها | |||||