اوحدی مراغه‌ای (غزلیات)/ای مکان تو از مکان بیرون

از ویکی‌نبشته
اوحدی مراغه‌ای (غزلیات) از اوحدی مراغه‌ای
(ای مکان تو از مکان بیرون)
  ای مکان تو از مکان بیرون سر امرت ز کن فکان بیرون  
  در وجودی و از وجود به در در جهانی و از جهان بیرون  
  آسمان و زمین تو داری، تو از زمین وز آسمان بیرون  
  فتنه‌ای در میان فگنده ز عشق خویشتن رفته از میان بیرون  
  ساعتی نیستی ز دل خالی نفسی نیستی ز جان بیرون  
  آن و اینت به فکر چون یابند؟ ای تو از فکر این و آن بیرون  
  بنشینی و از نشستن خود بینشانی و از نشان بیرون  
  آخر و اولی و بودن تو ز آخر و اول زمان بیرون  
  چون دل اوحدی زبون تو شد این سخن رفتش از زبان بیرون