اوحدی مراغهای (غزلیات)/ای مردم کور، این چه بهارست ببینید
ظاهر
| ای مردم کور، این چه بهارست ببینید | گلبن نه و گلهاش ببارست ببینید | |||||
| فردا همه یک رنگ شود طالب و مطلوب | امروز یکی را که هزارست ببینید | |||||
| آن ماه که دل میبرد از ما رخ و زلفش | بر منظرهی لیل و نهارست ببینید | |||||
| ماییم به بار آمده در گلشن هستی | یا اوست که بر صفهی بارست؟ ببینید | |||||
| بر گرد زمین این چه سپاهست؟ بجویید | در گرد زمان آن چه سوارست؟ ببینید | |||||
| ما میوهی شیرین درخت دو جهانیم | باز این چه درخت و چه بهارست؟ ببینید | |||||
| بس نسخه گرفتند ز هر شیوه و هر شکل | این نسخه که از صورت یارست ببینید | |||||
| درجیست برو غیب نگارنده طلسمات | این خود چه طلسم و چه نگارست؟ ببینید | |||||
| این طرز که از کارگه کون در آمد | هم اول و هم آخر کارست ببینید | |||||
| بر دامن هستی شما هست غباری | هستی چه بود؟ وین چه غبارست؟ ببینید | |||||
| بعد از شب تار آمدن روز توان دید | این روز که اندر شب تارست ببینید | |||||
| گر چشم خدایی بگشایید هم اینجا | هم محشر و هم روز شمارست، ببینید | |||||
| شرح سخن اوحدی آسان نتوان گفت | شعرش بهلید، این چه شعارست؟ ببینید | |||||