اوحدی مراغهای (غزلیات)/ای ماه سر نهاده از مهر بر زمینت
ظاهر
ای ماه سر نهاده از مهر بر زمینت | صد مشتری درخشان از زهرهی جبینت | |||||
کار تو دل فروزی، شغل تو دیده دوزی | دین تو بنده سوزی، ای من غلام دینت | |||||
هر چنبری چو ماری، هر شقهای تتاری | هر حلقه زنگباری، از طره بر جبینت | |||||
غم نیست گر شد آبم، یا هجر داد تابم | از بوسه گر بیابم، دستی بر آستینت | |||||
سحرست و بیوفایی، این حسن و دلربایی | ختم آن گر نمایی، بر خاتم جبینت | |||||
زان دست پاک طاهر، نور نگار ظاهر | ای زینت جواهر، زان ساعد سمینت | |||||
خود را زمن چه پوشد؟ جام صفا چو نوشد؟ | در یاس من چه کوشد؟ روی چو یاسمینت | |||||
آشوب عقل و جانی، آرایش جهانی | چون ماه آسمانی، ای آسمان زمینت | |||||
گر چه ز خوب چهری، چون اختر سپهری | با دیگران به مهری، با اوحدیست کینت |