پرش به محتوا

اوحدی مراغه‌ای (غزلیات)/ای فراق تو مرا عقل و بصارت برده

از ویکی‌نبشته
اوحدی مراغه‌ای (غزلیات) از اوحدی مراغه‌ای
(ای فراق تو مرا عقل و بصارت برده)
  ای فراق تو مرا عقل و بصارت برده دل من کافر چشم تو به غارت برده  
  بر دل شیفته هجر تو جفاها کرده از تن سوخته مهر تو مهارت برده  
  دل ما را، که سپاهی نتوانستی برد غمزه‌ی شوخ تو در نیم اشارت برده  
  دوستان را همه خون ریخته چشم تو وز آن دشمنان در همه آفاق بشارت برده  
  شوق روی تو به زنجیر کشش هر سحری بر سر کوی تو ما را به زیارت برده  
  من ازین دیده‌ی خونبار شبی می‌بینم سیل برخاسته و شهر و عمارت برده  
  بی‌تو هر وقت که آهنگ نمازی بکنم اشک خون چهره‌ی ما را ز طهارت برده  
  اوحدی پیش دهان تو زبان بسته بماند گر چه بود از دگران گوی عبارت برده