اوحدی مراغهای (غزلیات)/ای سفر کرده، دلم بیتو بفرسود،بیا
ظاهر
| ای سفر کرده، دلم بیتو بفرسود،بیا | غمت از خاک درت بیشترم سود، بیا | |||||
| سود من جمله ز هجر تو زیان خواهد شد | گر زیانست درین آمدن از سود، بیا | |||||
| مایهی راحت و آسایش دل بودی تو | تا برفتی تو دلم هیچ نیاسود بیا | |||||
| ز اشتیاق تو در افتاد به جانم آتش | وز فراق تو در آمد به سرم دود، بیا | |||||
| ریختم در طلبت هر چه دلم داشت، مرو | باختم در هوست هر چه مرا بود، بیا | |||||
| گر ز بهر دل دشمن نکنی چارهی من | دشمنم بر دل بیچاره ببخشود، بیا | |||||
| زود برگشتی و دیر آمده بودی به کفم | دیر گشت آمدنت، دیر مکش، زود بیا | |||||
| کم شود مهر ز دوری دگران را لیکن | کم نشد مهر من از دوری و افزود، بیا | |||||
| گر بپالودن خون دل من داری میل | اوحدی خون دل از دیده بپالود، بیا | |||||