اوحدی مراغهای (غزلیات)/ای ساربان، که رنج کشیدی ز راه دور
ظاهر
ای ساربان، که رنج کشیدی ز راه دور | آمد شتر به منزل لیلی، مکن عبور | |||||
اینست خارها که ازو چیدهایم گل | وین جای خیمها که درو دیدهایم حور | |||||
این لحظه آتشست به جایی که بود آب | و امروز ماتمست به جایی که بود سور | |||||
آن شب چه شد؟ که بیرخ لیلی نبود حی | و آن روز کو؟ که موقف دیدار بود طور | |||||
خون جگر بریخت دل من به یاد دوست | ای چشم اشکبار، چرایی چنین صبور؟ | |||||
زین پیش بود نفرتم از دور از زمان | دردم چنان گداخت که هستم ز خود نفور | |||||
جز دستبوس دوست نباشد مراد من | روزی که سر ز خاک بر آرم به نفخ صور | |||||
ای اوحدی، چو روی کنی در نماز تو | بی روی او مکن، که نمازیست بیحضور |