اوحدی مراغهای (غزلیات)/ای ز چین و حلقهی زلف سیاه
ظاهر
ای ز چین و حلقهی زلف سیاه | بسته شادروان خوبی گرد ماه | |||||
در سر زلف تو صد لیلی اسیر | در زنخدان تو صد یوسف به چاه | |||||
قاتلت چون سایه بر راه افگند | آفتاب آنجا چه باشد؟ خاک راه | |||||
کس گناهی بر تو نتواند نشاند | خون خلقی گر بریزی بیگناه | |||||
آه! کز شوق تومیسوزیم و نیست | زهرهی آن کز غمت گوییم: آه! | |||||
صبر میورزیم و غماز آب چشم | عشق میپوشیم و رنگ رخ گواه | |||||
عاقبت دودی بر وزن بر شود | چند شاید داشت این آتش نگاه! | |||||
بیتو در گور آنچنان گریم که اشک | از سر خاکم برویاند گیاه | |||||
اوحدی گر کشته شد عمر تو باد | قتل درویشی چه باشد پیش شاه؟ |