اوحدی مراغهای (غزلیات)/ای ترک، دل ما را خوشدار به جان تو
ظاهر
ای ترک، دل ما را خوشدار به جان تو | مگذار تن مارا لاغر چو میان تو | |||||
چون سرو روان داری قدی به خرامیدن | و آن روی چو گل خندان بر سرو روان تو | |||||
ابرو چون کمان سازی، تا تیر غم اندازی | گر زخم خورم، باری، از تیر و کمان تو | |||||
هر چند فراخ آمد صحرای جهان بر من | هر لحظه به تنگ آیم زان تنگ دهان تو | |||||
دل خواستهای از من، نتوان به تو دل دادن | زیرا که: چو بگریزی کس نیست ضمان تو | |||||
مانند رکابت رو بر پای تو میمالم | باشد که به دست افتد یک روز عنان تو | |||||
لاف از سخن شیرین دیگر نزنم پیشت | کین لفظ نمیزیبد الا ز زبان تو | |||||
آشفته شوم هر دم بر صورت زیبایی | باشد که نشان یابم روزی ز نشان تو | |||||
اکنون که به شیدایی چون اوحدی از غفلت | در دام تو افتادم، جان من و جان تو |