اوحدی مراغهای (غزلیات)/اشک ما آبیست روشن در هوات
ظاهر
اشک ما آبیست روشن در هوات | خود به چشم اندر نیامد اشک مات | |||||
در طوافت سعی خواهم کرد از آنک | سعیها کردست گردون در صفات | |||||
خون من ریزی و دل گیری نوا | بینوایی به دلم را از نوات | |||||
ای خط سبزت برات خون من | کم نویس آن خط که مردیم از برات | |||||
دی دوایی می نبشتی از قلم | حال من نشنید و دل خون شد دوات | |||||
ای به زلف و خال چون لیل دجا | در دل و جانم غم لیلی دوجات | |||||
نزد ترکان ما ترا قدر ار چه نیست | نزد ما، ای ترک، یک دم باش مات | |||||
دل بلات ار بت پرستان میدهند | بت پرستم من، که دادم دل بلات | |||||
گر نجات از عشق جویی، اوحدی | پیش او هم، نه رهت باشد، نه جات |