اوحدی مراغه‌ای (غزلیات)/آن دل که مرا بود و توی دیده سلبوه

از ویکی‌نبشته
اوحدی مراغه‌ای (غزلیات) از اوحدی مراغه‌ای
(آن دل که مرا بود و توی دیده سلبوه)
  آن دل که مرا بود و توی دیده سلبوه و آن تن که کشیدی به کمنمدش جذبوه  
  و آن دیده‌ی دریا شده را درد و غم او صد بار به دستان مصیبت صلبوه  
  و آن سینه‌ی آتشکده را غمزه‌ی چشمش ناگاه به شمشیر جدایی ضربوه  
  اسباب دل و دین مرا لشکر عشقش ترکانه به یک تاختن اندر نهبوه  
  من راز شب خود بچه پوشم؟ که بدین رخ از خون دل و دیده چه روشن کتبوه!  
  گر جان طلبند از من دلسوخته ایشان بحثی نتوانم که هم ایشان و هبوه  
  با او ز پدر یاد نکردیم وز مادر کورا به فدا باد ابونا وابوه!  
  گویند: به دل صبر کن از یار و ندارم آن صبر که ایشان ز دل من طلبوه  
  با اوحدی آن قوت غالب که تو دیدی یک باره فنا گشت چو ایشان غلبوه