اوحدی مراغهای (غزلیات)/آنکه دل من ببرد، از همه خوبان، یکیست
ظاهر
آنکه دل من ببرد، از همه خوبان، یکیست | وآنکه مرا میکشد در غم خود، آن یکیست | |||||
نیست عدو را مجال، با مدد آن جمال | آیت دردش پرست، نسخهی درمان یکیست | |||||
عاشق و معشوق و عشق، عاقل و معقول و عقل | عالم و معلوم وعلم، دین و دل و جان یکیست | |||||
آنکه خلیل تو بود وین که حبیب منست | دو بدور ار چه گشت، در همه دوران یکیست | |||||
سایه جدا میکند صورت هامون ز کوه | ورنه بر آفتاب کوه و بیایان یکیست | |||||
گر چه بر آمد نقوش، چشم بخود دار و گوش | سایهنشینان پرند، سایه سلطان یکیست | |||||
گشت کلام و نطق، مختلف اندر ورق | ورنه خدای بحق، در همه ادیان یکیست | |||||
هم به کرامت فزود قدر سلیمان ز دیو | گرنه کرامت بود، دیو و سلیمان یکیست | |||||
گرچه به حکم صروف، بر ورق این حروف | پیش و پس آمد نقط ، نقطهی ایمان یکیست | |||||
از سخن اوحدی نامه تفاوت گرفت | چون که به معنی رسی، آخر و عنوان یکیست |