اوحدی مراغه‌ای (غزلیات)/آنکه دلم برد و جور کرد و جدا شد

از ویکی‌نبشته
اوحدی مراغه‌ای (غزلیات) از اوحدی مراغه‌ای
(آنکه دلم برد و جور کرد و جدا شد)
  آنکه دلم برد و جور کرد و جدا شد صید ندیدم ز بند او، که رها شد  
  با دگران سرکشی نمود و تکبر سرکش و بیدادگر به طالع ما شد  
  رنج که بردیم باد برد و تلف گشت سعی که کردیم هرزه بود و هبا شد  
  نوبت آن وصل را که وعده همی داد هیچ به فرصت نگه کرد و قضا شد  
  دل ز برم برد و زهره نیست که گویم: آن دل سرگشته را که برد و کجا شد؟  
  گر کندم قصد جان دریغ ندارم کام من آمد چو کام دوست روا شد  
  با همه جوری دلم نداد که گویم: اوحدی از هجر او شکسته چرا شد؟