خاقانی (قصاید)/صبح خیزان کز دو عالم خلوتی برساختند
ظاهر
صبح خیزان کز دو عالم خلوتی برساختند | مجلسی بر یاد عید از خلد خوش تر ساختند | |||||
هاتف خم خانه داد آواز کای جمع الصبوح | پاسخش را آب لعل و کشتی زر ساختند | |||||
رسم جور از ساقی منصف به نصفی خواستند | بس حیل خوردند و ساغر بحر اخضر ساختند | |||||
تا دهان روزهداران داشت مهر از آفتاب | سایه پروردان خم را مهر بر در ساختند | |||||
چون لب خم شد موافق با دهان روزه دار | سر به مشک آلوده یک ماهش معطر ساختند | |||||
از پس یک ماه سنگ انداز در جام بلور | عده داران رزان را حجلهها برساختند | |||||
هم صبوح عید به کز بهر سنگ انداز عمر | روزهی جاوید را روزی مقدر ساختند | |||||
سرخ جامی چون شفق در دست وانگه در صبوح | لخلخه از صبح و دستنبو ز اختر ساختند | |||||
کف در آن ساغر معلق زن چو طفل غازیان | کز بلور لوریانش طوق و چنبر ساختند | |||||
هات غلغل حلق خامان را که با خیر العمل | غلغل حلق صراحی را برابر ساختند | |||||
بلبله در قلقل آمد قلقل ای بلبل نفس | تازه کن قولی که مرغان قلندر ساختند | |||||
آن می و میدان زرین بین که پنداری بهم | آتش موسی و گاو سامری در ساختند | |||||
از مسام گاو زرین شد روان گاورس زر | چون صراحی را سر و حلق کبوتر ساختند | |||||
ریسمان سبحه بگسستند و کستی بافتند | گوهر قندیل بشکستند و ساغر ساختند | |||||
آتش قندیل بنشست آب سبحه هم برفت | کاتش و آب از قدح قندیل دیگر ساختند | |||||
خانهی زنبور شهد آلود رفت از صحن خوان | چون ز غمزه ساقیان زنبور کافر ساختند | |||||
صحن مجلس در مدور جان نوشین چشمه یافت | کانچنان هم چشمه چشمه هم مدور ساختند | |||||
اوفتان خیزان زمین سرمست شد چون آسمان | کز نسیم جرعه خاکش را معنبر ساختند | |||||
وانکه از روی تواضع پیش روی شاهدان | دیدهها را جرعه چین خاک اغبر ساختند | |||||
چون به زر آب قدح کردند مژگان را طلی | میخ نعل مرکبان شاه کشور ساختند | |||||
آفتاب گوهر سلجق که نعل رخش اوست | اصل آن گوهر کز او شمشیر حیدر ساختند |