تاریخ مشروطه ایران/۱۰

از ویکی‌نبشته

گفتار دهم

جستجو از حال مردم

در این گفتار بکوتاهی سخن رانده میشود از دیگرگونی که در جنبش آزادیخواهی پس از نه ماه از آغاز آن پدید آمده بود و از حال برخی روزنامه‌ها


دیگرگونی که در جنبش آزادیخواهی رخ داد چنانکه گفته‌ایم، از آغاز داده شدن مشروطه تا نه ماه کمابیش از آن، یک دوره ویژه‌ای میبود (که ما داستان آندوره را در بخش یکم بپایان رسانیده‌ایم). زیرا در آن نه ماه:

۱) جنبش مشروطه همگانی شمرده میشد، و چنانکه نوشته ایم، گذشته از شهرها در بسیاری از دیهها نیز مردم جنبیده شور و خروش از خود نشان میدادند.

۲) ملایان مشروطه را «رواج شریعت» دانسته و در همه جا با مردم همدستی مینمودند. بگفته یکی: خوانی را که در چیده می‌شد از بهر خود می پنداشتند و یاوری بدرچیدنش میکردند.

۳) دشمنان مشروطه جز درباریان نمی بودند، و آنان بدشمنی آشکاره گستاخی نمی‌نمودند. محمدعلی میرزا نیز در کارشکنی پافشاری بسیار نشان نمیداد.

لیکن پس از آن دوره که با سروزیری اتابک پایان پذیرفت، از یکسو جنبش دیهها که بسیار سرسری میبود فرو نشست، و شهرهای کوچک نیز خاموش گردیدند. تنها در شهرهای بزرگ که در هر یکی انجمنی میبود نام مشروطه برده میشد، و در اینها نیز همچنان چندگونگی (بدانسان که در بخش یکم باز نموده‌ایم) نمایان میبود. از مشهد و همدان و زنجان و مراغه و سبزوار و اینگونه شهرها آوازی شنیده نمیشد. از کرمانشاه و شیراز و اردبیل و ارومی بیش از همه آواز آشوب بر می خاست. اسپهان همچنان بنمایش و رویه‌کاری بس میکرد. تنها تبریز و خوی و تهران و رشت و قزوین میبود که مشروطه خواهی در آنجا ریشه دوانیده و کوششهایی بکار میرفت.

از یکسو هم ملایان بفریب خوردن خود پی برده این دانستند که مشروطه «رواج شریعت» نیست و آن خوان نه برای آنان درچیده میشود، و از اینرو انبوهی از آنان که بامید سود با جنبش همراهی کرده بودند خود را بکنار کشیدند، و حاجی شیخ فضل‌الله و همدستان او در تهران بدشمنی آشکار نیز برخاستند.

از سوی دیگر اتابک سروزیر گردیده از روی یک نقشه‌ای پا فشارانه با مجلس بنبرد برخاست و از اینجا ایستادگی دربار در برابر مجلس رویه دیگری بخود گرفت.

اینهاست آنهاییکه مشروطه کوچک را (از داده شدن فرمان مشروطه تا بمباران مجلس) بدو دوره جداگانه بخشیده نه ماه نخست آنرا از چهارده ماه بازمانده جدا میگرداند.

در این دوره دوم مجلس نیز ارج خود را از دست داد زیرا آن شور آغاز جنبش در نمایندگان فرو نشسته، و از اینسوی چون گفتگو از قانون و شریعت بمیان میآمد، بیشتر اینان یا از راه دلبستگی بکیش و یا از روی مردم فریبی، هواداری از شریعت مینمودند. گذشته از اینکه بسیاری در نهان با اتابک بستگی میداشتند و هوای او را نگه میداشتند. کارهاشان آنها بود که یکایک نوشته ایم. در هر پیشامدی ناشایستی از خود نشان میدادند، و در برابر دربار زبون در میآمدند، و چون تبریز بفریادشان رسیده از گرفتاری رهاشان میگردانیده، باز ناشایستی از سر میگرفتند. خودشان کاری نمیکردند و کارهای دیگران را نیز بی نتیجه میگزاردند.

بیخردانه‌تر از همه آن شیوه‌ای میبود که برای خود برگزیده و همی خواستند که هیچگاه بجنک و خونریزی نزدیک نشوند، و تنها با زبان پند و اندرز دشمنان را رام گردانند، و این بود همیشه فریب می خوردند، و چنانکه دیدیم کار بجایی رسید که از رحیم خان بیسواد نیز فریب خوردند.

راستی آنست که بیشتر این نمایندگان گرفتار اندیشه های قلندرانه، و مغزهاشان آکنده از شعرهای صوفیان و خراباتیان و دیگران میبود، و از چنین کسانی شورش خواهی بر نیامدی. آنان شایندهٔ نمایندگی در یک مجلس که میبایست رشته جنبش و شورش یک کشوری را بدست گیرد نمی بودند. اگر در میانشان چند تنی جوان و خونگرم پیدا میشد اینان نیز هر کدام پابند دیگری میداشتند.

بناشایستی مجلس یکم گواه همین بس که نتوانست و یا نخواست در تهران و دیگر شهرها نیز جوانان را بمشق سربازی وادارد. بارها گفتگو رفت و روزنامه‌ها گفتار نوشتند، از نجف «فتوی» آمد. لیکن همه اینان بیهوده گردید این کار تنها در تبریز پیش رفت، و شگفت است که مجلس بآن نیز خرسندی نشان نمیداد.

در تهران مردم نیز پیروی از نمایندگان کرده یگانه کوششیکه پیش گرفته بودند انجمن ساختن، و در پیشامدها بهایهوی و شور و خروش برخاستن بود. چنانکه خواهیم دید در روزهای آخر شماره انجمنهای تهران بیکصد و هشتاد رسیده بود. نیک اندیشید که در یکشهر یکصد و هشتاد انجمن چه معنی تواند داد؟!.. بجای آنکه همیگشان یک انجمن باشند، و آنگاه بآمادگیهایی کوشند، هر گروهی برای خود انجمنی می ساختند، و از کوشش بهایهوی بس میکردند.

شگفتر این بود که پس از پیشامد میدان توپخانه، که در نتیجه شاهکار انجمن ایالتی تبریز محمدعلی میرزا از در زبونی درآمد و به دستگیری صنیع حضرت و دیگران گردن گزارد، و آنان را دستگیر کردند و کیفر دادند، و سپس نیز بکشندگان فریدون زردشتی و بسیدمحمد یزدی و برخی دیگر کیفر داده شد، انجمنهای تهرانی اینها را میوه کوششهای خود پنداشتند، و خود را فیروز شمارده گردن افراشتند، و سپس که در پیشامد گرفتاری بمب اندازان باز در برابر دربار بالا افراشته در اینجا نیز سخن خود را پیش بردند، بیکبار فریب خورده آندسته بندیهای پوشالی خود را یک نیرویی بشمار آوردند، و نازش و بالش بیشتر کردند. در روزنامه ها ستایش از انجمنها میرفت و نمایندگان مجلس فیروزیهای اینان را بشهرها با تلگراف آگاهی میفرستادند.

کار بجایی رسید که در تبریز هم کسانی بانجمن‌سازی برخاستند و چند انجمنی بنامهای اتحاد، قدرت، مشورت، مساوات، حقیقت و مانند اینها برپا گردید. نقیخان رشیدالملک که از فرمانروایی اردبیل برداشته شده بود، بتبریز آمده در اینجا سر بمیان مشروطه خواهان در آورده انجمنی بنام «حشمت» برپا گردانید، و چون سپس همین نقی خان را در لشگر عین‌الدوله در میان دشمنان مشروطه خواهیم دید، از اینجا پیداست که این انجمنها بیش از همه دستاویزی در دست سود جویان میبود. چنانکه در تهران نیز علیخان ارشد‌الدوله که سپس او را هم یکی از افزارهای بزرک کار محمدعلی میرزا خواهیم دید رئیس انجمن مرکزی میبود و خود بهمه انجمنها سروری میداشت.

در جایی که یک کسی با یک انجمن ساختن و یا در یک انجمن نام نویساندن از شمار آزادیخواهان رفتی و در همه جا نوازش و مهربانی دیدی و هر سودی که خواستی بدست آوردی چرا نبایستی رشیدالملک و ارشدالدوله و رحیم خان و حاجی میرزا حسن و دیگران مشروطه خواهی ننمایند و کار خود را از پیش نبرند؟!.. در جاییکه آزادیخواهان برای فریب خوردن آماده می‌ایستادند چرا بایستی اینان از فریب دادن خود داری نمایند؟!.. اینان از یکسو با دربار بستگی میداشتند و از یکسو با آزادیخواهان آمیزش و همدستی مینمودند.

بلکه در روزهای آخر کسانی از نمایندگان مجلس نیز همین رفتار را میکردند. چون از کارهای محمدعلی میرزا این دریافته بودند که بیک تاختنی بر سر مجلس خواهد برخاست یکی از راه دیگری بستگی با دربار پدید میآوردند، و چنانکه خواهیم دید همین نمایندگان در «خرده خودکامگی» در تهران ماندند و زیانی بآنان نرسید.

نمایندگان آذربایجان که با آن پیمان و سوگند از تبریز روانه گردیده، و با آن شکوه و پذیرایی بتهران رسیده بودند برخی از آنان نیز نامردیهایی از خود مینمودند : یکی آنست که چند روز پیش از بمباران مجلس بنام «مرخصی» روانه تبریز گردید (و راستی را از تهران گریخت) و چون به تبریز رسید، با آنکه این شهر ایستادگی مینمود، نماینده در اینجا نیز نایستاد و همراه چند تن تفنگچی خود را بجلفا انداخت و از آنجا روانه قفقاز و استانبول و اروپا گردید. آندیگری خود را افزار کار بیگانگان گردانیده جز با دستور فلان سفارت کار نمیکرد. آن دیگری نهانی با دربار راه میداشت. یکی دیگر را میگویند که با چادر زنانه خود را بدربار انداخته با محمدعلی میرزا دیدار کرد و با او نهش نهاد. اینهاست نمونه هایی از نامردیهای نمایندگان.

یکی دیگر از نمایندگان تبریز میرزا آقا اسپهانی میبود که تبریزیان فریبش را خوردند، و با پذیراییها نگاهش داشته سپس نیز بنمایندگی بمجلس فرستادند. لیکن کمی نگذشت که دانسته شد در ماکو از اقبال السلطنه پولی گرفته، و از اینسو چون بتهران رسید در نهان با دربار بستگی یافت و بزبانها افتاد که محمدعلی میرزا را ببر انداختن مجلس دلیرتر میگرداند. کار رسوایی اینمرد بجایی رسید که در روزنامه پول گرفتنش را نوشتند، و شعر چاپلوسانه ای که در ستایش ارفع‌الدوله سروده بود بچاپ رسانیدند، و سرانجام انجمن ایالتی تلگرافی بدارالشوری فرستاده از نمایندگی او از سوی آذربایجان بیزاری نشانداد.

روزنامها چنانکه نوشته‌ایم در ماههای نخست جنبش مشروطه یکرشته روزنامه‌هایی در تهران و دیگر جاها پدید آمد که بنیادگزاران آنها تنها این میخواستند که روزنامه‌ای در دست دارند و دانسته‌های خود را بیرون ریزند و این است در گفتارها که مینوشتند بیش از همه به «حدیث» و فلسفه و شعر و «اصول» و اینگونه چیزها میپرداختند، و هر یکی از آنان مشروطه را با دانشهای خود در می‌آمیخت و بدانسان که میخواست معنی میکرد. این روزنامه‌ها که نامهای بسیاری از آنها را شمرده‌ایم تا دوره دوم میبودند و هر یکی چند ماهی پراکنده شده از میان میرفتند. در این دوره هم کسی یا کسانی پیدا نشدند که معنی درست مشروطه را بمردم بفهمانند و یک چیزهای سودمندی در آن باره بنویسند.

روزنامهای مجلس و حبل‌المتین و صور اسرافیل و روح‌القدس و تمدن و ندای وطن در تهران و انجمن در تبریز که از دور نخست یا اندکی پس از آن آغاز شده بودند همچنان پیش میرفتند و تا نزدیکیهای بمباران چاپ مییافتند. گذشته از آنها در تهران روزنامه مساوات، و در تبریز «مجاهد» و «اتحاد» و «حشرات الارض» بیرون آمدند.

مساوات را سید محمدرضای شیرازی مینوشت ، و او چنانکه می شناسیم یکمرد بیباک وخیره‌سری میبود، و در نوشتن این روزنامه نیز بیباکی و خیره سری بسیاری از خود مینمود. این نیز همچون مدیر روح‌القدس شاخ بشاخ محمدعلی میرزا انداخته زور بتندنویسی می‌زد. چنانکه در یکی از شماره‌های روزنامه خود داستان لویی شانزدهم پادشاه فرانسه و گریختن او از پاریس و سرگذشتش را نوشت و در پایان آن روی سخن را بمحمدعلی میرزا گردانیده بگفته‌های بیم‌آمیزی پرداخت. بلکه از جمله های ریشخند آمیزی نیز باز نایستاده چنین نوشت:

«مگر تصور میشود که بعد از این ایرانی دست از حقوق مشروع خود بردارند و دزدانرا بیمکافات آسوده گذارند. نه والله نه بالله هر کس این خیال محال و تصور باطل را در خاطر مقدس پادشاه ما القا نماید بجمیع انبیاء و اولیاء و ارواح مقدسه دنیا سوگند و بروح عدالت و حقیقت و مساوات قسم است که خیانت صریح بمقام سلطنت نموده و اگر این قسمها را باور ندارند بایران پرستی شاپشال و بدانش امیربهادر و به پاک دامنی سعدالدوله و بدیانت اقبال‌الدوله و بعصمت و عفت آصف افخم و برحم و مروت ظفرالسلطنه و غیرت و عصبیت قوام‌الدوله و بخلق نازنین حاجب الدوله قدیم و برساله عملیه حجةالاسلام آقامیرزا مصطفی و به نیکنامی و تقوای مجتهد تبریزی و بارواح طیبه اعضای انجمن مقدس فتوت قسم یاد میکنم...»

این نمونه‌ای از نوشته‌های اوست در شماره ۲۱ روزنامه‌اش گفتار درازی زیر عنوان «شاه در چه حالست؟» نوشته باز سخنان تند و زشتی دریغ نگفت، و چون محمدعلی میرزا از عدلیه دادخواهی کرد و از دادگاه سید محمدرضا را خواستند او نرفت و در یکشماره از روزنامه خود سراپا ریشخند بدادگاه نوشت (شماره ۲۲ که با دستور مجلس یا دولت باز داشته شد) و باین بس نکرده بیک کار بسیار زشت‌تری برخاست و آن اینکه یک چلوار بزرگی بنام «استشهادنامه» آماده گردانید، که در آن گواهی مردم را درباره «بدکاره بودن ام‌الخاقان» مادر محمدعلی میرزا، خواستار گردید، و آنرا بدست یکی داده ببازار فرستاد که مردم آگاهی خود را نویسند و مهر کنند، و بدینیان بیک کار سراپا رسوایی برخاست.

این در روزهایی بود که محمدعلی میرزا در نهان با لیاخوف و روسیان گفتگو میداشت، و بیگمان یکی از چیزهایی که او را بروسیان و خواست آنان نزدیکتر گردانیده همین بوده. محمدعلی میرزا بارها این رسوایی را یاد میکرده و رنجیدگی خود را باز مینموده. بدینسان دشمن را بخود بر می‌آغالانیدند بی‌آنکه در اندیشه ایستادگی نیز باشند و نیرو بسیجند. از یکسو مجلس با محمدعلی میرزا آن سست نهادی را مینمود و از یکسو روزنامه‌ها این تندیهای بیاندازه را نشان میدادند.

روزنامه صور اسرافیل و روح‌القدس نیز اینگونه گفتارها را مینوشتند. سیدجمال و ملک‌المتکلمین نیز، در منبرها هرگونه بدگویی میکردند. بهاءالواعظین بالای منبر محمدعلی میرزا را «پسر ام‌الخاقان» می نامید.

اما روزنامه‌های تبریز، چنانکه نوشته‌ایم «مجاهد» را ابوالضیا مینوشت که با آن سرگذشت دچار آمد و روزنامه نیز از میان رفت. «اتحاد» را انجمن اتحاد بنیاد گزارد که از نیمه های اسفند ۱۲۸۶ بیرون آمد. در تبریز چون با دوچی جنک رفت و سامان شهر بهم خورد تا دو ماه کمابیش روزنامه‌ای از سوی آزادیخواهان بیرون نمی آمد و تنها روزنامه تبریز «ملا عمو» میبود که از سوی اسلامیه نوشته میشد، و بدینسان میگذشت، تاانجمن اتحاد این روزنامه را بنیاد گزارده بیرون داد، و پس از چند روزی هم انجمن باز بیرون آمد، و تا زمان جنک و آشوب هر دو پایدار میبود. «حشرات الارض» را حاجی میرزا آقا بلوری بنیاد گزارده، این نیز نگاره دار و شوخی آمیز میبود، و به پیروی از «ملا نصرالدین» به گفتارهایش از زبان غفار وکیل که یک دیوانه بازار گرد بنامی در تبریز میبود نوشته می شد. این روزنامه از نیمه دوم اردیبهشت ۱۲۸۷ آغاز کرد و تا زمان جنک و آشوب بیش از ده و اند شماره بیرون نیامد.

در تبریز در این دوره برخی روزنامه‌هایی نیز بترکی بیرون آمد ولی هر کدام بیش از چند شماره نپایید. کسانی میگفتند چون تبریزیان ترک زبانند اگر روزنامه ها ترکی باشد بهتر فهمند، و آنگاه یکی که میخواند دیگران نیز گوش دهند. ولی آزمایش وارونه آنرا نشانداد و روزنامه های ترکی پیش نرفت.

بنام ترین این روزنامه‌ها «آنادیلی» بود که سید حسین خان مدیر عدالت در چند صفحه کوچک مینوشت. روزنامه «ملا عمو» را هم گفته ایم که بترکی نوشته میشد.

درباره دبستانها در آذربایجان همان کوشش و پروا که باز نمود‌ه‌ایم بر پا میبود. بویژه در تبریز که بدبستانها تا میتوانستند ارج میگزاردند و از دادن پول برای پیشرفت آنها باز نمی‌ایستادند. در همین بخش پیکرهٔ را (پیکره ۷۵) بچاپ رسانیده‌ایم که نمایندگان دبستانها به انجمن ایالتی آمده اند ، و در آنجا با بودن اجلال‌الملک (رئیس شهربانی و فرماندار شهر) و دیگران پیکره برداشته اند.

سران آزادی در تبریز بدو چیز بیش از همه ارج میگزاردند: یکی دبستانها و شاگردان آنها، و دیگری مجاهدان و دسته بندیهای ایشان و این هر دو سودمند و بجا میبود.