کلیله و دمنه/خاتمه مترجم

از ویکی‌نبشته

اگر بدین کتاب دابشلیم را، که عرصه ملک او حصنی دو سه ویران و جنگلی پنج شش پرخار بوده است - بندگان این دولت را که پاینده باد اضعاف آن ملک هست - ذکری باقی توانست شد که بر امتداد روزگار مدروس نمی‌گردد، و در امت‌ها و ملت‌ها تازه و زنده می‌ماند، چون دیباجه آن به فر و جمال القاب میمون و زیب و بهای نام مبارک خداوند،

  فخر الملوک وارث سلطان نامدار بهرام‌شاه قبله شاهان نامور  
  شاهی کزوست دوده محمود را شرف شاهی کزوست گوهر مسعود را خطر  

مزین گشت و شمتی از مناقب ذات بی‌همال - که غرت محاسن ایام است و واسطه قلاده روزگار- در تشبیب آن تقریر افتاد؛ و نبذی از آثار رای و شمشیر پادشاهانه، که مفاخر دین و دولت بدان آراسته گشته است و فضایل ملک و ملت به جمال آن کمال پذیرفته، در ضمن آن ایراد کرده آمد، و رمزی از مآثر خاندان بزرگ شاهنشاهی و مساعی حمیده خداوندان، ملوک اسلاف انارالله براهینهم که گردن و گوش فلک سبک سیر به طوق منت و خدمت عبودیت ایشان گران‌بار است، و صدر و منکب زمانه بر دای احسان و وشاح انعام ایشان متحلی -بدان مقرون گردانیده شد؛ توان دانست که رغبت مردمان در مطالعت این کتاب چگونه صادق گردد، و به سبب قبولی که از مجلس عالی، ضاعف الله اشراقه، آن را ارزانی داشته است جهانیان را از چه نوع اقبال‌ها باشد و ذکر آن به تبع اسم و دولت قاهره، لاقالت ثابتة الارکان، سمت تخلید و تأیید یابد و تا آخر عمر (عالم) هر روز زیادت نظام و طراوت پذیرد، و البته دور چرخ و قصد دهر تیرگی را به صفوت آن راه ندهد.

واگر بیدپای برهمن بدانستی که تصنیف او این شرف خواهد یافت بدان بسی تعزز و مباهات نمودی، و در تمنی آن روزگار گذاشتی که این سعادت را دریابد و این تشرف و تفاخر خود را حاصل آرد، و چون ادراک این مراد دست ندادی معذرت در این عبارت کردی که بونواس کرده است:

  اگر به نام کسی گفت بایدم شعری به پیش طبع تو باشی همه بهانه من  

و بحمدالله و منه ذکر معالی این دولت، ثبتهاالله، شایع است و مستفیض، و اسم آن سایر و منتشر، و دیوان‌های مداحان بدان ناطق، و تواریخ بندگان متقدم بر تفصیل آن مشتمل، و بر خصوص خواجه بوالفضل بیهقی، رحمةالله، در آن باب خدمتی پسندیده کرده است و یادگاری نفیس گذاشته؛ و فقیه بوالقاسم نیسابوری، رحمه‌الله، تاریخ نوبت همایون شاهنشاهی، مدهاالله، پرداخته است و در آن بر اندازه وقوف خویش، نه فراخور مآثر پادشاهانه، قدمی گزارده، و دیگر بندگان به نظم و نثر آن‌چه ممکن شده است به جای آورده‌اند و در آن بر قضیت اخلاص خود مبالغت‌ها نموده؛ اما آن کتب هواخواهان مخلص و بندگان یکدل خوانند، و این مجموع به نزدیک دوست و دشمن و مسلمان و مشرک و معاهد و ذمی مقبول باشد؛ و تا زبان پارسی میان مردمان متداول است به هیچ تأویل مهجور نگردد، و به تقلب احوال و تجدد حوادث در آن نقصانی و تفاوتی صورت نبندد، چه در اصل وضع کان حکمت و گنج حصافت است، و بدین لباس زیبا که بنده در آن پوشانید جمالی گرفت که عالمیان را به خود مفتون گرداند و در مدتی اندک اقالیم روی زمین بگیرد.

و این اشارت صبغت تصلف دارد، لکن چون تأملی رود و بر دیگر کتب فارسی که اعیان و اکابر این حضرت عالیه، مدالله ظلالها و بسط جلالها، کرده‌اند مقابله فرموده آید شناخته گردد که این ترجمه چگونه پرداخته آمده است و در انواع سخن قدرت تا چه حد بوده است.

و اگر این بنده یک کتاب، از تازی به پارسی برد بدان تسوفی نمی‌جوید، چه ذکر براعت او از آن سایرتر است که بدین معانی حاجت افتد، و خاص و عام را مواظبت او بر استفادت و تعلم مقرر گشته است، و کمال همت او در فراهم آوردن اسباب سعادت و اکتساب انواع هنر معلوم شده.

  زمانه ندارد ز من به پسر نهانم چه دارد چو بد دختری؟  

در جمله این بنده و بنده‌زاده را شرفی بزرگ حاصل آمد و ذکر آن بر روی روزگار مخلد گشت، و فرط اخلاص در نیک بندگی او جهانیان را روشن شد. ایزد تعالی خداوند عالم را در دین و دنیا به نهایت همت برساناد، و تمامی بلاد شرق و غرب را به سایه رایت منصور و ظل چتر میمون شاهنشاهی منور گرداناد، و تشنگان امید را در آفاق جهان که منتظر احسان و عاطفت ملکانه بمانده‌اند از جام عدل و رأفت سیراب کناد،

انه القادر علیه و المتطول به. والحمدلله رب العالمین والصلوة علی رسوله محمد و آله اجمعین و فرغ من انتساخه محمود بن عثمان بن ابی نصر الطبری غفرالله له و لوالدیه و لجمیع المومنین و لمن قال آمین ضحوة یوم الخمیس لثلاث لیال بقین من المحرم سنة احدی و خمسین و خمس مائة.