کلیات سعدی/مواعظ/چو کسی درآمد از پای و تو دستگاه داری

از ویکی‌نبشته

۵۲ – ط

  چو کسی درآمد از پای و تو دستگاه داری گرت آدمیتی هست دلش نگاه داری  
  بره بهشت فردا نتوان شدن ز محشر مگر از دیار دنیا که سر دو راه داری  
  همه عیب خلق دیدن نه مروتست و مردی نگهی بخویشتن کن که تو هم گناه داری[۱]  
  ره طالبان و مردان کرمست و لطف و احسان[۲] تو خود از نشان مردی مگر این کلاه داری  
  بچه خرمی و نازان گرو از تو برد هامان اگرت شرف همینست که مال و جاه داری  
  چه درختهای طوبیست نشانده آدمی را تو بهمیه وار الفت بهمین گیاه داری  
  بکدام روسپیدی طمع بهشت[۳] بندی تو که خریطه[۴] چندین ورق سیاه داری  
  بدر خدای قربی طلب ای ضعیف همت که نماند این تقرب که بپادشاه داری  
  تو مسافری و دنیا، سر آب کاروانی نه معولست پشتی که برین پناه داری  
  که زبان خاک[۵] داند که بگوش مرده گوید چه خوشست عیش وارث که بجایگاه داری  
  تو حساب خویشتن کن نه عتاب خلق سعدی که بضاعت قیامت عمل تباه داری[۶]  


  1. متن مطابق نسخهٔ قدیم معتبرست و در نسخهٔ قدیم معتبر دیگر چنین:
      ز حدیث خلق باز آی و بخویشتن نظر کن نه گرت عبادتی هست بسی گناه داری  
  2. کرمست و حکم و احسان و ورع طریق مردان.
  3. خلاص.
  4. جریده.
  5. حال.
  6. این بیت و بیت هفتم در یکی از نسخ قدیم نیست و مقطع غزل درین نسخه اینست:
      بحدیث دیگرانت چه فراغتست سعدی تو که در خریطه چندین ورق سیاه داری