کلیات سعدی/مواعظ/ما امید از طاعت و چشم از ثواب افکنده‌ایم

از ویکی‌نبشته

۴۰ – ط

  ما امید از طاعت و چشم از ثواب افکنده‌ایم سایهٔ سیمرغ همت بر خراب افکنده‌ایم  
  گر بطوفان میسپارد یا[۱] بساحل میبرد دل بدریا و سپر بر روی آب افکنده‌ایم  
  محتسب گر فاسقانرا نهی منکر می‌کند گو بیا کز روی مستوری[۲] نقاب افکنده‌ایم  
  عارف اندر چرخ و صوفی در سماع آورده‌ایم شاهد اندر رقص و افیون در شراب افکنده‌ایم  
  هیچکس بی‌دامنی تر نیست لیکن پیش خلق باز میپوشند و ما بر آفتاب افکنده‌ایم  
  سعدیا پرهیزکاران خودپرستی میکنند ما دهل در گردن و خر در خلاف افکنده‌ایم  
  رستمی باید که پیشانی کند با دیو نفس گر برو غالب شویم افراسیاب افکنده‌ایم  


  1. ور.
  2. غالب نسخ: نامحرم.