کلیات سعدی/غزلیات/گر جان طلبی فدای جانت
ظاهر
< کلیات سعدی | غزلیات
۱۵۱– ب
گر جان طلبی فدای جانت | سهلست جواب امتحانت | |||||
سوگند بجانت ار فروشم | یکموی بهر که در جهانت | |||||
با آنکه تو مهر کس نداری | کس نیست که نیست مهربانت | |||||
وین سر که تو داری ایستمکار | بس سر برود بر آستانت | |||||
بس فتنه که در زمین بپا شد[۱] | از روی چو ماه آسمانت | |||||
من در تو رسم بجهد هیهات | کز باد سبق برد عنانت | |||||
بی یاد تو نیستم زمانی | تا یاد کنم دگر زمانت | |||||
کوته نظران کنند و حیفست | تشبیه بسرو بوستانت | |||||
وابرو که تو داری ای پریزاد | در صید چه حاجت کمانت؟ | |||||
گوئی بدن ضعیف سعدی | نقشیست گرفته از میانت | |||||
گر واسطهٔ سخن نبودی | در وهم نیامدی دهانت | |||||
شیرینتر ازین سخن نباشد | الاّ دهن شکرفشانت |
- ↑ در نسخهها مطابق رسم خط قدیم «بباشد» ضبط شده و بگمان ما «بپاشد» است.