کلیات سعدی/غزلیات/پیوند روح می‌کند این باد مشک بیز

از ویکی‌نبشته

۳۱۵– ط

  پیوند روح میکند این باد مشکبیز هنگام نوبت سحرست ای ندیم خیز  
  شاهد بخوان و شمع بیفروز و می بنه عنبر بسای و عود بسوزان و گل بریز  
  ور دوست دست میدهدت هیچ گو مباش خوشتر بود عروس نکوروی بی جهاز[۱]  
  امروز باید ار کرمی میکند سحاب فردا که تشنه مرده بود لای گو بخیز  
  من در وفا و عهد چنان کند نیستم کز دامن تو دست بدارم بتیغ تیز[۲]  
  گر تیغ میزنی سپر اینک وجود من عیار مدعی کند از دشمن احتراز[۱]  
  فردا که سر ز خاک برآرم اگر ترا بینم، فراغتم بود از روز رستخیز  
  تا خود کجا رسد بقیامت نماز من من روی در تو و همه کس روی در حجاز[۳]  
  سعدی بدام عشق تو[۴] در پای بند ماند قیدی نکردهٔ که میسر شود گریز  

  1. ۱٫۰ ۱٫۱ «جهاز» و «احتراز» و «حجاز» را در بعضی از نسخ بیا نوشته‌اند و ما از نسخه‌های قدیم پیروی کردیم چه عربها الف را که در این کلمات هست آنقسم تلفظ میکنند که ایرانیها در قدیم یای مجهول را تلفظ میکردند و از این رو بوده است که شعرای ایران «جهاز» را با «بریز» و همچنین رکاب و عتاب را با فریب و شکیب قافیه میآوردند و بنا برین حاجت نیست که برای رعایت قافیه جهاز را جهیز بنویسند.
  2. در یک نسخه این بیت الحاق شده:
      لیکن بدست خویشتنم ده که گفته‌اند از دوستان تحمل و از دشمنان ستیز  
  3.   تا خود کجا رسد بقیامت حدیث من کِم روی در جمال تو باشد نه در حجاز  
  4. بعشق روی تو.