کلیات سعدی/غزلیات/نگفتم روزه بسیاری نپاید
ظاهر
< کلیات سعدی | غزلیات
۲۷۵– ب
نگفتم روزه بسیاری نپاید | ریاضت بگذرد سختی سر آید؟ | |||||
پس از دشواری آسانیست ناچار | ولیکن آدمی را صبر باید | |||||
رخ از ما تا بکی پنهان کند عید | هلال آنک بابرو[۱] مینماید | |||||
سرابستان درین موسم چه بندی؟ | درش بگشای تا دل برگشاید | |||||
غلامانرا بگو تا عود سوزند | کنیزک را بگو تا مشک ساید | |||||
که پندارم نگار سروبالا | درین دم تهنیت گویان درآید | |||||
سواران حلقه بربودند و آنشوخ | هنوز از حلقهها دل میرباید | |||||
چو یار اندر حدیث آید بمجلس | مغنی را بگو تا کم سراید | |||||
که شعر اندر چنین مجلس نگنجد | بلی گر گفتهٔ سعدیست شاید |
- ↑ که ابرو.