کلیات سعدی/غزلیات/ما همه چشمیم و تو نور ای صنم
ظاهر
< کلیات سعدی | غزلیات
۴۲۰ – ط
ما همه چشمیم و تو نور ای صنم | چشم بد از روی تو دور ای صنم | |||||
روی مپوشان که بهشتی بود | هر که ببیند چو تو حور ای صنم | |||||
حور خطا گفتم اگر خواندمت | ترک ادب رفت و قصور ای صنم | |||||
تا بکرم خرده نگیری که من | غایبم از ذوق حضور ای صنم | |||||
روی تو بر پشت زمین خلق را | موجب فتنهست و فتور ای صنم | |||||
این همه دلبندی و خوبی ترا | موضع نازست و غرور ای صنم | |||||
سرو بنی خاسته چون قامتت | تا ننشینیم صبور ای صنم | |||||
این همه طوفان بسرم میرود | از جگری همچو تنور ای صنم | |||||
سعدی ازین چشمهٔ حیوان که خورد | سیر نگردد بمرور ای صنم |