کلیات سعدی/غزلیات/سرمست درآمد از خرابات
ظاهر
< کلیات سعدی | غزلیات
۲۸– ق
| سرمست درآمد از خرابات | با عقل خراب در مناجات | |||||
| بر خاک فکنده خرقهٔ زهد | وآتش زده در لباس طامات | |||||
| دل بردهٔ شمع مجلس او | پروانه بشادی و سعادات[۱] | |||||
| جان در ره[۲] او بعجز میگفت | کای مالک عرصهٔ کرامات | |||||
| از خون پیادهٔ چه خیزد؟ | ای بر رخ تو هزار شه مات | |||||
| حقا و بجانت ار توان کرد | با تو بهزار جان ملاقات | |||||
| گر چشم[۳] دلم بصبر بودی | جز عشق ندیدمی مهمات(؟) | |||||
| تا باقی عمر بر چه آید | بر باد شد آن چه رفت هیهات | |||||
| صافی چو بشد بدور سعدی | زین پس من و دردی خرابات[۴] | |||||