کلیات سعدی/غزلیات/زهی سعادت من کم تو آمدی به سلام
ظاهر
< کلیات سعدی | غزلیات
۳۵۸– ق، ط
زهی سعادت من کِم تو آمدی بسلام | خوش آمدی و علیک السلام و الاکرام | |||||
قیام خواستمت کرد عقل میگوید | مکن که شرط ادب نیست پیش سرو قیام | |||||
اگر کساد شکر بایدت دهن بگشای | ورت خجالت سرو آرزو کند بخرام | |||||
تو آفتاب منیری و دیگران انجم | تو روح پاکی و ابنای روزگار اجسام | |||||
اگر تو آدمیی اعتقاد من اینست | که دیگران همه نقشند بر در حمام | |||||
تنک مپوش که اندامهای سیمینت | درون جامه پدیدست چون گلاب از جام | |||||
از اتفاق چه خوشتر بود میان دو دوست؟ | درون پیرهنی چون دو مغز یک بادام | |||||
سماع اهل دل آواز نالهٔ سعدیست[۱] | چه جای زمزمهٔ عندلیب و سجع حمام | |||||
درین سماع همه ساقیان شاهدروی | برین شراب همه صوفیان دردآشام |
- ↑ انیس خاطر سعدی سماع روحانیست.