کلیات سعدی/غزلیات/دو هفته میگذرد کان مه دوهفته ندیدم
ظاهر
< کلیات سعدی | غزلیات
۳۸۱– ط
دو هفته میگذرد کان مه دوهفته ندیدم | بجان رسیدم از آن تا بخدمتش نرسیدم[۱] | |||||
حریف عهد مودت شکست و من نشکستم | خلیل بیخ ارادت برید و من نبریدم | |||||
بکام دشمنم ایدوست عاقبت بنشاندی | بجای خود که[۲] چرا پند دوستان نشنیدم | |||||
مرا بهیچ بدادی خلاف شرط محبت | هنوز با همه عیبت بجان و دل بخریدم | |||||
بخاکپای تو گفتم که تا تو دوست گرفتم | ز دوستان مجازی چو دشمنان برمیدم | |||||
قسم بروی تو گویم ازان زمان که برفتی | که هیچ روی[۳] ندیدم که روی درنکشیدم[۴] | |||||
ترا ببینم و خواهم که خاکپای تو باشم | مرا ببینی و چون باد بگذری که ندیدم | |||||
میان خلق ندیدی که چون دویدمت از پی | زهی خجالت مردم چرا بسر ندویدم؟ | |||||
شکر خوشست ولیکن حلاوتش تو ندانی | من این معامله دانم که طعم صبر چشیدم | |||||
مرا رواست که دعوی کنم بصدق ارادت | که هیچ در همه عالم بدوست برنگزیدم | |||||
بنال مطرب مجلس بگوی گفتهٔ سعدی | شراب انس بیاور که من نه مرد نبیدم |