کلیات سعدی/غزلیات/خلاف سرو را روزی خرامان سوی بستان آی
ظاهر
< کلیات سعدی | غزلیات
۴۹۷ – خ
خلاف سرو را روزی خرامان سوی بستان[۱] آی | دهان چون غنچه بگشای و چو گلبن[۲] در گلستان آی | |||||
دمادم حوریان از خلد رضوان میفرستند | که ای حوری انسانی[۳] دمی در باغ رضوان آی | |||||
گرت اندیشه میباشد ز بدگویان بیمعنی | چو معنی معجری بربند و چون اندیشه پنهان آی | |||||
دلم گِرد لب لعلت سکندروار میگردد | نگویی کآخر ای مسکین فراز آب حیوان آی | |||||
چو عقرب دشمنان داری و من با تو چو میزانم | برای مصلحت ماها ز عقرب سوی میزان آی | |||||
جهانی عشقبازانند در عهد سر زلفت | رها کن راه بدعهدی و اندر عهد ایشان آی | |||||
خوشآمد نیست سعدیرا درین زندان جسمانی | اگر تو یکدلی با او چو او در عالم جان آی[۴] |