کلیات سعدی/غزلیات/تو مپندار کز این در به ملامت بروم
ظاهر
< کلیات سعدی | غزلیات
۴۲۹ – ق
تو مپندار کزین در بملامت بروم | دلم اینجاست بده تا بسلامت بروم | |||||
ترک سر گفتم[۱] ازان پیش که بنهادم پای | نه بزرق آمدهام تا بملامت بروم | |||||
من هوادار قدیمم بدهم جان عزیز | نو ارادت نه که از پیش غرامت بروم | |||||
گر رسد از تو بگوشم که بمیر ای سعدی | تا لب گور باعزاز و کرامت بروم | |||||
ور بدانم بدر مرگ که حشرم با تست | از لحد رقص کنان تا بقیامت بروم |
- ↑ دادم.