چرند و پرند/از شماره ۲ دوره دوم روزنامه صور اسرافیل

از ویکی‌نبشته
چرند و پرند از علی‌اکبر دهخدا
از شمارهٔ ۲ دورهٔ دوم روزنامهٔ صور اسرافیل
شنبه ۱۵ محرم ۱۳۲۷ قمری

از شمارهٔ ۲:

اکونومی پلیتیک

ای ادام اسمیت! که اسمت را پدر علم اکونومی گذاشته‌ای. یعنی که مثلا در روی زمین کسی بهتر از تو علم اکونومی نمی‌داند. اگر تو واقعاً پدر اکونومی هستی پس چرا لوازم تولید ثروت را منحصر بطبیعت، کار، و سرمایه قرار داده‌ای و در معنای این سه چیز هم دراز دراز مطالب نوشته‌ای.
ازین حرف تو همچو درمی‌آید که اگر انسان ازین سه‌چیز منفعت نبرد، باید دیگر از گرسنگی بمیرد. هی هی ! بارک‌الله بعقل و معرفت تو، بارک‌الله بفهم و کمال تو، حالا یک کمی نگاه کن بعلم اکونومی پادشاه ایران، و آن وقت پیش خودت اقلا خجالت بکش ! و بعد ازین خودت را اول عالم علم اکونومی حساب نکن.
مرد عزیز تو خودت میدانی که پادشاه ما کار نمیکند برای اینکه او شاهنشاه است. یعنی در دنیا و عالم هرجا شاه هست او بر همه‌شان شاه است.
پس بهمچو آدمی کار کردن نمیبرازد. آمدیم سر طبیعت آنرا هم البته شنیده‌ای که شاهنشاه ایران از آن وقت که بشبی‌یک حب تریاک عادت کرده طبیعتش آنقدرها عمل نمی‌کند. و اماآنکه سرمایه است ، آنرا هم لابد در روزنامه‌های پارسال خوانده‌ای که در ماه ذیقعدهٔ گذشته آنقدر از سرمایه ناک بود که داروندار عیالش را برد گذاشت بانک روسی گرو که چهار روز چرچر بچهای میدان توپخانه را راه انداخت.
پس حالا بعقیدهٔ تو باید شاه دستش را بگذارد روی دستش و بربر تماشا کند بامیربهادر و امیربهادر هم بقول ترکها مال‌مال نگاه کند بروی شاه.
نه عزیزم ادام اسمیت ! تو اشتباه کرده‌ای. علم تو هنوز ناقص است تو هنوز نمیدانی که غیر از طبیعت و کار و سرمایه ثروت بچیزهای دیگر هم تولید می‌شود. بله، نه شاه بربر نگاه میکند بروی امیربهادر و نه امیر بهادر مال‌مال نگاه میکند بروی شاه. شاه وقتی دید دست و بالها تنک است ستارخان از یک طرف زور آورده. بچه‌های خلوت هم از یک طرف برای مواجب نق‌نق میکنند.

می‌دانی چه میکند؟ میدهد در دربار کیوان مدار یک سفره پهن می‌کنند. تمام وزراء، امراء، سردارها، سرتیپ‌ها و مجتهدها را جمع می‌کنند کنار سفره، ولیعهد را مینشانند میان همان سفره، دلاک را هم خبر می‌کنند، یک دفعه مثلا از لای عمامهٔ شیخ فضل‌الله یا مثلا از پر شال صدراعظم مشیرالسلطنه در می‌آید یک گنجشک و میپرد میان اطاق، ولیعهد چشمش را میدوزد بطرف گنجشک، دلاک خرج عمل را تمام میکند. آن وقت یک دفعه میبینی که یکصد و پنجاه و دو هزار دست رفت توی جیب‌ها، هی شاهی، پنج شاهی، پناه با دو قران است که بمثل باران میریزد توی سفره. وقتی پولها را میشمرند، خدا بدد برکت، شده است هفتصد و هفت تومان و دو هزار و یازده شاهی.

حالا یک بمن بگو ببینم این پولها از کجا پیدا شد؟ طبیعت این‌جا کمک کرد؟ پادشاه دستش را از سیاه بسفید زد؟ یا یک سرمایه برای این کار گذاشته شد؟

بعد از آن باز می‌بیند عین‌الدوله این پولها را ریخت توی یک جانخانی و با چهل هزار قشون ظفر نمون رفت تبریز و ستارخان نه گذاشت و نه ورداشت یک دفعه با دویست سوار آمد بمیدان. این طبیعی است که آدم از هول جان هفتصد تومان که سهل است هفت هزار تومان هم باشد می‌گذارد و فرار میکند. عین‌الدوله هم هرچه ازین پولها مانده بود گذاشت و فرار کرد و ستارخان آنها را برداشته قسمت کرد میان فقرای گرسنه و تشنه تبریز.
ای ادام اسمیت! حالا باز باعنقاد تو باید دیگر شاه بنشیند بامان خدا و پاهاش را بقول بابا گفتنی دراز کند رو بقبله . هی‌هی‌آفرین باین عقیده . آفرین باین عقل و هوش. خیر عزیزم شاه باز اینطور نمیکند. شاه محرمانه میدهد تفنگهای دولت میریزند توی میدان مال فروشها، یک چراغ حلبی هم روشن میکنند میگذارند روی تفنگها، های بابا شام شد و ارزان شد! تفنگهای صد تومانی را میفروشند پانزده تومان. شب وقتی حساب میکنند سیصدوچهل‌وپنج تومان تفنک فروخته‌اند. آنوقت فردای همان روز شاء می‌نشیند سر تخت کیانی که خدا باو عطا فرموده است! و سیف قاطع اسلام، ستون محکم دین مبین و حامی اسلام و مسلمین اعنی سیدنا جنرال لیاخوف را هم صدا میکند و میفرماید از قراری که بحضور اعلیحضرت اقدس ! همایون ما عرض شده است جمعی از مفسدین آشوب‌طلب که جز خرابی دین و دولت و هدم بنیان اسلام و سلطنت قصدی ندارند در خانه‌های خود برای اشتعال فتنه و فساد تفنک ذخیره کرده‌اند البته تمام خانه‌ها را مخصوصاً با قزاق‌های روسی خودتان تفنبش کنید ( برای اینکه قزاقهای مسلمان نامحرمند مبادا چشمشان بزن و بچه مسلمانها بیفتد ) هر کس تفنک دارد تفنگش را ضبط و یکی پانزده‌تومان جریمه کنید. آنوقت از فردا جنرال لیاخوفهم با قزاق‌های روسی خودش میافتد توی خانه‌های مردم یعنی میان زن و بچه مسلمانان تفنگها را باضافه پانزده تومان جریمه و ده تومان پول وتکا یعنی عرق برای مجاهدین اسلام پس میگیرد.
آنوقت آن سیصد و چهل و پنج تومان میشود ششصد و نود تومان. اینهم مخارج یک اردوی دیگر. حالا ای ادام‌اسمیت، بمن حالی کن ببینم این پولهای حاضر از طبیعت تحصیل شده، یا از کار یا از سرمایه؟

پس تو هنوز خامی، هنوز علم تو کامل نیست. هنوز تو لایق لقب پدر اکونومی‌پلیتیک نیستی. پدر اکونومی‌پلیتیک پادشاه جم‌جاه ملایک سپاه پدر والا گهر ما ایرانیها اعلیحضرت قدر قدرت فلک حشمت کیوان شوکت رستم صولت ... محمد علیشاه قاجار است والسلام.

* * *