پرچم/سال یکم/شمارهٔ یکم/سال ۱۳۲۲

از ویکی‌نبشته
پرچم، سال یکم، شمارهٔ یکم، نیمهٔ اول فروردین ۱۳۲۲
سال ۱۳۲۲

سال ۱۳۲۲

سال کهن ۱۳۲۱ بپایان رسیده سال نو ۱۳۲۲ آغاز یافت. چه سالی را در پشت سر گزارده‌ایم و چه سالی را در پیش میداریم؟..

اگر بجهان نگریم، یکسال بیمناکی را گذرانیده‌ایم و یکسال بیمناکتری را آغاز می‌کنیم. در اینسال جنگ دولتها سخت‌تر خواهد گردید، و خدا میداند که سال آینده اینهنگام چه خواهد بود.

اگر بایران و مردمش نگریم، چه گذشته و چه آینده، جز نومیدی پدیدار نیست. این توده سررشته را گم کرده و صد دردش بهم آمیخته. آن ملایان، آن روزنامه‌نویسان، آن بازرگانان، اینمردم انبوه... با کدام یکی دل شاد توان کرد؟!... بکدام یکی امیدی توان بست؟!... ما دربارهٔ این کشور بارها گفته‌ایم و بار دیگر میگوییم، «یکمردمی تا خود نیک نباشند از جهان نیکی نخواهند دید».

اما ما و یارانمان: سال گذشته برای ما سال تکان می‌بود و در اینسال بیاری خدا گامهایی در راه فیروزی خواهیم برداشت. ما راهمان همان خواهد بود که بوده، با گمراهیهای گوناگون خواهیم کوشید، با پراکندگیهای توده نبرد خواهیم کرد.

در اینهنگام مردم بیکدیگر «خجسته باد» میگویند. ولی من چنین پیامی بیاران نمیفرستم. خجستگی سال و زمان با سخن نتواند بود، با آرزو نتواند بود. اینمردم تا چنینند روی خجستگی نخواهند دید. بجای این پیام باید بکوشیم و باین آلودگیها چاره کنیم. من بجای آن، بیاران بویژه به جوانان پیام فرستاده می‌گویم:

بکوشید ای نیکمردان، بکوشید و نومیدی بخود راه ندهید. بکوشید و بدانید که فیروزی با ماست. بکوشید ایجوانان و جربزه و نیروی جوانی خود را در این راه خدایی بکار برید. بکوشید و با کوششهای خود سالها را بکشور و توده خود - بلکه بسراسر جهان - خجسته گردانید.

بدانید ای نیکمردان و ایجوانان، این یکراه ورجاوند خداییست که ما پیش گرفته ایم. این سرمایه خدادادیست که در دست ما میباشد. شما می‌بینید ما در اینهمه سخنان یک جمله بناراست نمیگوییم، در اینهمه کوششها یک گام بهوس یا بدلخواه برنمیداریم. می بینید دشمنان ما تاکنون نتوانسته‌اند یک پاسخی بما گویند، یا یک ایرادی بگفته‌های ما گیرند. با آن راه و با این مایه چه سزاست که نکوشیم؟!... چه سزاست که خاموش نشینم؟!.

گاهی برخی از جوانان که از گفته‌های ما بتکان میآیند می‌پرسند: «حالا وظیفه ما چیست؟...». میگویم: وظیفه شما همراهی‌کردن با ما و کوشیدن برواج حقایق و نبرد کردن با گمراهیها و پراکندگیهاست. امروز در ایران چهارده کیش هست، صوفیگری و فلسفه کهن یونان و خراباتیگری هست، ما دیگری و بی همه چیزی هست، اندیشه‌های نارسا و پراکنده اروپایی هست. باید همه اینها را براندازیم و بجای آنها معنی درست جهان و زندگانی را بفهمانیم. حقیقت دین را روشن گردانیم، یک شاهراه رستگاری باز کرده همگی را بآن بیاوریم. شما نیز در این کوششها با ما همراه و همدست باشید.

میگویند: چکار کنیم و چگونه همراهی نماییم؟.. میگویم: نخست خودتان نوشته‌های ما را - چه درباره دین و چه دربارهٔ زندگانی - بخوانید و بیندیشید و با خرد خودتان داوری کنید، و چون نیک فهمیدید و پذیرفتید آنها را بکار بندید، بدینسان که در گفتار و کردار راستی کرده گرد دروغ و دغل نگردید، از سوگند خودداری کنید، زبان بدشنام نیالایید. رمان ننویسید و نخوانید، شعر بیهوده نگویید، دیوان‌های شاعران و دیگر کتابهای زیان‌آور را نگه ندارید، از بیکاری و مفتخواری بپرهیزید، بکارها و پیشه‌ها که بزندگانی توده سودی ندارد - از روضه‌خوانی و واعظی و رمالی و جنگیری و دعانویسی و دست بدست گردانیدن کالا و مانند اینها - نپردازید، آفریدگار راستین را شناخته خود را آفریده و زیردست او شمارید، از ایستادن برابر این گنبد و آن گنبد و حاجت خواستن دوری گزینید، بجهان با دیدهٔ بینش نگریسته این بدانید که هیچ کاری در اینجهان بی‌انگیزه و جز از راهش نتواند بود، بکشور و توده خود دلبستگی نموده این بدانید که هر توده‌ای تا خود نیک نباشد از جهان نیکی نخواهند دید... اینها و مانند اینهاست که ما از هر کسی می خواهیم.

این گام نخست است. و گام دوم آنست که بکوشید و خاندان خود را با حقایق آشنا گردانیده در این راه پاکدینی و پاکدلی همراه خود سازید. این بسیار زیانکاریست که همسر و مادر و خواهر و برادر شما در گمراهی باشند و شما برستگاری آنان نکوشید.

در گام سوم بدوستان و آشنایان خود پردازید و هر که را که شاینده حقایق میدانید بخواندن کتابها و نوشته‌های ما وادارید.

در گام چهارم با ما همراهی نموده با گمراهی‌ها و پراکندگیها به نبرد پردازید. ما برای آنکه ایران را از این پراکندگیها برهانیم و بنیاد گمراهیها را براندازیم گفتارهای بسیار نوشته بیپایی هر یکی از کیشها و راههای پراکنده را روشن گردانیده‌ایم و بهر یکی ایرادهای بسیار نوشته‌ایم. شما بنوبت خود آنها را دنبال کنید و به نتیجه رسانید. هر که را از بهائیان و صوفیان و دیگران آشنایید آن ایرادها را برخشان کشید و بپرسید: چرا پاسخ نمی دهند؟!... چرا رو پنهان می‌کنند؟!.. اگر نادانی و گمراهی خود را بگردن میگیرند پس چرا برنمیگردند؟!.. اگر نمیگیرند پس چرا بپاسخ نمی پردازند؟!..

بگویید: ای نافهمان زندگانی بازیچه نیست که هر گروهی باهوس و دلخواه راهی گیرند و دستگاه بازیچه‌ای برپا گردانند. یکمردمی که گروه گروه و دسته دسته گردند لگدمال دیگران باشند و در زیر پا لگدمال شوند. این بدبختی که امروز گریبانگیر ایرانیان گردیده نتیجه همان پراکندگیهاست.

بگویید: شما آزاد نیستید که هر کیشی که دلتان خواست بگیرید. شما چون در این توده زندگی میکنید باید در بند رستگاری این توده باشید. کیش یا مذهب یا دین یا هر نامیکه شما میدهید باید از روی دلیل باشد. باید با دانش و خرد راست آید. این کیشها که شما گرفته‌اید «قاچاق» است. باین دلیل که ایرادها میگیریم خود را بناشنیدن می‌زنید، پرسشها می‌کنیم رو پنهان میکنید. ایمردان شوم چرا دست از این نادانیها برنمیدارید؟!..

شما دیدید که ما در پرچم از ملایان پرسشهایی کرده و یکماه مهلت داده پاسخ خواستیم. گفتیم: شما که بمردم عامی می‌گویید: «بدولت مالیات ندهید و بسربازی نروید»، و دولت را «جائر» و «غاصب» شمرده حکومت را حق خود میدانید آیا امروز می‌توانید این کشور را اداره کنید؟!.. وانگاه از اینهمه ملایان که در نجف و کربلا و شهرهای ایران و دیگر جاها هستند و هر یکی خود را «مجتهد» می‌خوانند شما کدام یکی را بپادشاهی بر میگزینید؟!.. گفتیم باینها پاسخ دهید تا ما نیز با شما همدست گردیم.

شما دیدید که هیچ پاسخی ندادند و خود را بناشنیدن زدند. ولی شما آنانرا بحال خود نگزارید و هر کجا که یکی را یافتید این پرسشها را برخش کشید و پافشاری کنید و پاسخ خواهید، بگویید: ایمردان شوم چرا نمیگزارید مردم زندگی کنند؟!.. چرا برای خود کاری یا پیشه‌ای برنمیگزینید که ناگزیر شده برای پر کردن شکم خود یکتوده را بدبخت گردانید. بگویید «ای خداناشناسان، خدا از شما نخواهد گذشت و سزای این سیاهکاریهای خود را خواهید یافت.

ببینید اینان چه بیدینند: این توده را بدبخت گردانیده‌اند و اکنون میخواهند گناه را بگردن خدا بیندازند. بمنبر میروند و بزنان چنین می‌گویند: «دیدید روهاتان را باز کردید و بیجوراب بیرون آمدید خدا غضب کرد و قحطی فرستاد!». اینان میخواهند بگویند: همین گرسنگی که امروز در ایران پدید آمده و در پایتخت کشور روزانه گروهی از گرسنگی و از بدی خوراک می‌میرند، نتیجهٔ خشم خداست. زنان چون روهاشان باز کرده‌اند خدا بخشم آمده و این گرسنگی را فرستاده. یکی نمی‌پرسد: ای بیشرمان خدا چکرده که گرسنگی فرستاده؟!.. آیا از آسمان نباریده؟!... آیا از زمین نروییده؟!.. آیا سن و ملخ آمده؟!.. ای بدنهادان مگر خدا این اندازه کینه‌جویست که بگناه رو باز کردن زنان هزاران کودکان بیگناه را از گرسنگی بکشد؟!.. ای خیره‌رویان، اگر رو باز کردن زنان گناهست و مایه خشم خدا می‌گردد، پس چرا این خشم را با زنان انگلیس و آمریکا که از هزارها سال روبازند نمی‌کند؟!..

ببینید با چه شیادی پرده بروی بدکاریهای خود میکشند. ببینید با چه گستاخی از خدا سخن میرانند. شما اینها را برخ آنان بکشید. بگویید: خدا باین مردم سرزمینی باین بزرگی و باردهی داده و این شما مردان شومید که برای نان خود مردم را گرفتار گمراهی و پندارپرستی گردانیده نمی‌گزارید معنی زندگی را بفهمند و از روی فهم و خرد زندگی کنند. این گرسنگی را خدا نفرستاده. این را بیش از همه شما مردان شوم پدید آورده اید. شما که دولت را «جائر» و «غاصب» شمارده مردم را بخیانت با دولت و بی‌پروایی وا داشته‌اید، این بدبختی و گرفتاری امروزی بیش از همه نتیجه آنست.

بگویید: زکات و مال امام «مالیات اسلام» بوده. اسلام یک حکومتی داشته که سپاه میگرفته و حکمرانان میفرستاده و فاضی میگمارده «و شحنه و شرطه» بر می‌گزیده و یک کشور بسیار بزرگی را اداره کرده و مسلمانان را نگهداری می‌نموده، و دو برابر آن از مردم مال امام و زکات میگرفته. بهرحال این یک مالیاتی بوده که بحکومت اسلامی پرداخته میشده.

اکنون که حکومت اسلامی بیکبار برافتاده و هر توده و نژادی از مسلمانان خود را جدا گردانیده و یک حکومت نژادی بنیاد گزارده‌اند و با قانونهای اروپایی زندگی میکنند و مالیاتها بدولت خود می‌پردازند، دیگر آن زکات و مال امام که شما از مردم میگیرید برای چیست؟!.. آیا این مردم را فریب دادن و پولهاشان گرفتن نیست؟!.. شما مگر سپاه میدارید. پاسبان نگه میدارید؟ اداره‌ها برپا کرده‌اید که از مردم مالیات میگرید؟!..

بسیار شگفت است دولت که اینمردم را نگه میدارد و اداره می‌کند شما میگویید بآن مالیات ندهند ولی خودتان که هیچکاری بمردم نمی‌کنید و هیچ مسئولیتی بگردن نمیگیرید از آنان مالیات می‌طلبید. آری بسیار شگفت است.

بسیار شگفت است که اگر شب دزدی بخانه‌تان بیاید و اندک چیزی ببرد بامدادان بکلانتری می‌تازید و فریاد بلند کرده مال خود میخواهید، ولی از آنسوی پاسبانان شب بیدار و دیگر کارکنان شهربانی را «ظلمه» شناخته می‌گویید پولشان حرامست.

این ایرادها را بآنان گرفته پاسخ خواهید. و از هایهوی و فریادشان نترسید. اگر میخواهید این گمراهیها بیکسو رود و این پراکندگی ها از میان برخیزد باید این کوششها را بگردن گیرید. باید نیروهای جوانی خود را در این نبرد و تلاش بکار برید.

ببینید جوانان در دیگر توده‌ها چگونه می‌کوشند و چه نبردها با دشمنان خود می کنند. دشمنان شما در گام نخست اینهاست. شما هم باید با اینها بکوشید.

شما اگر خشنودی خدا را میخواهید، اگر فیروزی و آسایش توده خود را می‌طلبید. اگر در آرزوی نیکنامی و سرفرازی میباشید - همه آنها جز در نتیجه این کوششها نتواند بود.

شما اگر میخواهید سال و زمان برای شما «خجسته» باشد از این کوششهاست که تواند بود. اگر میخواهید این سال نو را برای خود یکسال تاریخی و برجسته‌ای گردانید، باین باشید که هر یکی از شماها در این یکسال در راه رواج راستیها و برافتادن گمراهیها بیک رشته تلاشهای برجسته‌ای برخیزد. باین باشید تا پایان سال هر یکی از شما دست کم پنج تن را باین راه بکشانید. این باشد پرگرام ما در این یکسال.