نتایج جستجو

دیوان حافظ از حافظ تصحیح محمد قزوینی و قاسم غنی روی بنمای و وجود خودم از یاد ببر 7785دیوان حافظ — روی بنمای و وجود خودم از یاد ببرحافظ...

مواعظ از سعدی تصحیح محمدعلی فروغی هران نصیبه که پیش از وجود ننهادست 17156مواعظ — هران نصیبه که پیش از وجود ننهادستسعدی موعظه و نصیحت گنج. که زیر....

دیوان شمس (غزلیات) از مولوی (مطربا این پرده زن کز رهزنان فریاد و داد) 4406دیوان شمس (غزلیات) — (مطربا این پرده زن کز رهزنان فریاد و داد)مولوی...

عطار (ترجیعات) از عطار (شهری است وجود آدمی زاد) 13701عطار (ترجیعات) — (شهری است وجود آدمی زاد)عطار...

فخرالدین عراقی (غزلیات) از فخرالدین عراقی (تنگ آمدم از وجود خود، تنگ) 9574فخرالدین عراقی (غزلیات) — (تنگ آمدم از وجود خود، تنگ)فخرالدین عراقی...

کوکوناس فریاد برآورد که اه شناختم این مسیو دلامول است. مورول و لاهوریر یکمرتبه بانگ برآوردند مسیو دلامول. – چند نفر از سربازها نیز از عقب فریاد برآوردند...

بمسکن و کاشانه فریاد که عمر رفت بر بیهوده گر اسب براقست و اگر فیروزه مشنو سخن دهر هم آواز شده من ترک همه گیرم و ترک می نه نقشیست که بر وجود من بیخته یک جرعه...

دو نفر پریدند بهم و بعد یکیشان می‌خورد زمین و دعوا تمام می‌شد. البته اگر فریاد ناظمی یا عبور یکی از معلمها بدعوا خاتمه نداده بود. فکر می‌کردم شاید علت...

التفات یار هست هلالی بودی اول صد بلند اختر هوادارت آن چه هر شب بگذرد از چرخ فریاد منست کنون که خنجر بیداد یار خونریز است نخل قد خم گشته که پرورده دردست حسن...

فرخزاد عصیان 28832عصیان خدافروغ فرخزاد عصیان خدا گر خدا بودم ملائک را شبی فریاد می‌کردم سکهٔ خورشید را در کورهٔ ظلمت رها سازند خادمان باغ دنیا را ز روی...

از که باشد؟ بی‌روی تو جان در تن بیمار همی باشد ز بلبل بوستان پر ناله و فریاد خواهد شد موسم گل دو سه روزست ،به سر خواهد شد حسن بدکان نشست، عشق پدیدار...

خوار می‌دارم جانا مرا چه سوزی چون بال و پر ندارم دل رفت وز جان خبر ندارم فریاد کز غم تو فریادرس ندارم سر مویی سر عالم ندارم بی تو زمانی سر زمانه ندارم...

سمنون خود را در آن میان انداخت یکی بیامد او را از میان ایشان برون کرد سمنون فریاد برآورد که چرا برون می‌کنی گفت: از آنکه این علم محبان است و تو از ایشان نیستی...

کرده‌ای آری مگر تو نیز مصیبت رسیده‌ای مرغان باغ ناله و فریاد می‌کنند ای باغبان چه موجب فریاد دیده‌ای گل جامه پاره می‌کند آخر بپرس ازو کز باد صبحدم چه...

از کجایی کاشفته می‌نمایی ایکه عنبر ز سر زلف تو دارد بوئی برخیز که بنشیند فریاد ز هر سوئی ای ترک پریچهره بدین سلسله موئی من کیم زاری نزار افتاده‌ئی از مشک...

کلام شیرین باد تا پرده ز صورتش برافتاد دل در اندیشه‌ی آن زلف گره گیر افتاد فریاد که رفت خونم از یاد تا دلم در خم آن زلف سیه‌نام افتاد بر دوش تو تا زلف زره‌پوش...

خود انداختم تا خارها را بدور افکنم. ولی نتوانستم و با وجود کوشش دیوانه‌وار عاجز ماندم، عاقبت فریاد دردناکی برکشیدم از خواب بیدار شدم… دیدم اطاق تاریکست...

معاملات نمیتواند و نباید وجود داشته باشد.» گره گوار از جا در رفته بود، اختلال حواسش باعث شد که رویهٔ احتیاط آمیز را از دست بدهد و فریاد زد: «ولی حضرت آقای معاون،...

شکند و از هول جان فریاد میزد و پدر را بیاری می‌طلبید و کوکوناس قدری فشار را سخت‌تر کرد که نفس طفل بشماره افتاد و دیگر نتوانست فریاد برآورد. پدر مضطرب...

سعادت، برای ملت ایران که در بند استبداد و استعمار اسیر بود تبیین نمود و فریاد آزادی و استقلال را در صحنه سیاسی کشور طنین انداز نموده و زمینه جنبش ملی...