دیوان حافظ/دردم از یارست و درمان نیز هم
ظاهر
۳۶۳ | دردم از یارست و درمان نیز هم | دل فدای او شد و جان نیز هم | ۳۷۶ | |||
این که میگویند آن خوشتر ز حسن | یار ما این دارد و آن نیز هم | |||||
یاد باد آنکو بقصد خون ما | عهد را بشکست و پیمان نیز هم | |||||
دوستان در پرده میگویم سخن | گفته خواهد شد بدستان نیز هم | |||||
چون سر آمد دولت شبهای وصل | بگذرد ایّام هجران نیز هم | |||||
هر دو عالم یک فروغ روی اوست | گفتمت پیدا و پنهان نیز هم | |||||
اعتمادی نیست بر کار جهان | بلکه بر گردون گردان نیز هم | |||||
عاشق از قاضی نترسد می بیار | بلکه از یرغوی[۱] دیوان نیز هم | |||||
محتسب داند که حافظ عاشقست | ||||||
واصف ملک سلیمان نیز هم |
- ↑ یرغو که یارغو با الف نیز نویسند بمغولی بمعنی عدلیّه و استنطاق و مرافعهٔ مدّعی و مدَعی علیه و قانون است، و یارغوچی بمعنی قاضی و حاکم قانون (مقدمهٔ ج۱ جهانگشای جوینی ص کج)، سعدی گوید: گر بیوفائی کردمی یرغو بقاآن بردمیکان کافر اعدا میکشد وین سنگدل احباب را، – کلمه بعد را بجای «دیوان» بعضی نسخ «سلطان» دارند.