مثنوی معنوی/مناجات و پناه جستن به حق از فتنهی اختیار و از فتنهی اسباب اختیار کی سماوات و ارضین از اختیار و اسباب اختیار شکوهیدند: تفاوت میان نسخهها
محتوای حذفشده محتوای افزودهشده
جز افزودن الگوی آغاز شعر |
بدون خلاصۀ ویرایش برچسبها: ویرایش همراه ویرایش از وبگاه همراه |
||
خط ۷: | خط ۷: | ||
| یادداشت = |
| یادداشت = |
||
}} |
}} |
||
[[خیلی. گرفته ام دعا کن هجرت کنم از شهرم چون نان ندارم|'''2a.amlak@gmail.com#help''']]{{شعر}} |
|||
{{شعر}} |
|||
{{ب|اولم این جزر و مد از تو رسید|ورنه ساکن بود این بحر ای مجید}} |
{{ب|اولم این جزر و مد از تو رسید|ورنه ساکن بود این بحر ای مجید}} |
||
{{ب|هم از آنجا کین تردد دادیم|بیتردد کن مرا هم از کرم}} |
{{ب|هم از آنجا کین تردد دادیم|بیتردد کن مرا هم از کرم}} |
نسخهٔ ۱۰ نوامبر ۲۰۲۳، ساعت ۰۱:۵۲
اولم این جزر و مد از تو رسید | ورنه ساکن بود این بحر ای مجید | |||||
هم از آنجا کین تردد دادیم | بیتردد کن مرا هم از کرم | |||||
ابتلاام میکنی آه الغیاث | ای ذکور از ابتلاات چون اناث | |||||
تا بکی این ابتلا یا رب مکن | مذهبیام بخش و دهمذهب مکن | |||||
اشتریام لاغری و پشت ریش | ز اختیار همچو پالانشکل خویش | |||||
این کژاوه گه شود این سو گران | آن کژاوه گه شود آن سو کشان | |||||
بفکن از من حمل ناهموار را | تا ببینم روضهی ابرار را | |||||
همچو آن اصحاب کهف از باغ جود | میچرم ایقاظ نی بل هم رقود | |||||
خفته باشم بر یمین یا بر یسار | برنگردم جز چو گو بیاختیار | |||||
هم به تقلیب تو تا ذات الیمین | یا سوی ذات الشمال ای رب دین | |||||
صد هزاران سال بودم در مطار | همچو ذرات هوا بیاختیار | |||||
گر فراموشم شدست آن وقت و حال | یادگارم هست در خواب ارتحال | |||||
میرهم زین چارمیخ چارشاخ | میجهم در مسرح جان زین مناخ | |||||
شیر آن ایام ماضیهای خود | میچشم از دایهی خواب ای صمد | |||||
جمله عالم ز اختیار و هست خود | میگریزد در سر سرمست خود | |||||
تا دمی از هوشیاری وا رهند | ننگ خمر و زمر بر خود مینهند | |||||
جمله دانسته کای این هستی فخ است | فکر و ذکر اختیاری دوزخ است | |||||
میگریزند از خودی در بیخودی | یا به مستی یا به شغل ای مهتدی | |||||
نفس را زان نیستی وا میکشی | زانک بیفرمان شد اندر بیهشی | |||||
لیس للجن و لا للانس ان | ینفذوا من حبس اقطار الزمن | |||||
لا نفوذ الا بسلطان الهدی | من تجاویف السموات العلی | |||||
لا هدی الا بسلطان یقی | من حراس الشهب روح المتقی | |||||
هیچ کس را تا نگردد او فنا | نیست ره در بارگاه کبریا | |||||
چیست معراج فلک این نیستی | عاشقان را مذهب و دین نیستی | |||||
پوستین و چارق آمد از نیاز | در طریق عشق محراب ایاز | |||||
گرچه او خود شاه را محبوب بود | ظاهر و باطن لطیف و خوب بود | |||||
گشته بیکبر و ریا و کینهای | حسن سلطان را رخش آیینهای | |||||
چونک از هستی خود او دور شد | منتهای کار او محمود بد | |||||
زان قویتر بود تمکین ایاز | که ز خوف کبر کردی احتراز | |||||
او مهذب گشته بود و آمده | کبر را و نفس را گردن زده | |||||
یا پی تعلیم میکرد آن حیل | یا برای حکمتی دور از وجل | |||||
یا که دید چارقش زان شد پسند | کز نسیم نیستی هستیست بند | |||||
تا گشاید دخمه کان بر نیستیست | تا بیاید آن نسیم عیش و زیست | |||||
ملک و مال و اطلس این مرحله | هست بر جان سبکرو سلسله | |||||
سلسلهی زرین بدید و غره گشت | ماند در سوراخ چاهی جان ز دشت | |||||
صورتش جنت به معنی دوزخی | افعیی پر زهر و نقشش گل رخی | |||||
گرچه ممن را سقر ندهد ضرر | لیک هم بهتر بود زانجا گذر | |||||
گرچه دوزخ دور دارد زو نکال | لیک جنت به ورا فی کل حال | |||||
الحذر ای ناقصان زین گلرخی | که بگاه صحبت آمد دوزخی |