وقایع اتفاقیه/۱۵

از ویکی‌نبشته
روزنامه وقایع اتفاقیه (۱۲۳۰ خورشیدی) از حکومت قاجار
نمرهٔ پانزدهم
تاریخ چاپ این نسخه ۱۴ رجب ۱۲۶۷ قمری حدوداً برابر با ۲۴ اردیبهشت ۱۲۳۰ هجری خورشیدی است.

روزنامهٔ وقایع اتّفاقیه بتاریخ جُمعه چهاردهُم شهر رجب المرجّب مُطابق سال تنکوزئیل سنه ۱۲۶۷


نمرهٔ پانزدهم

هر کس در طهران طالب نُسخهٔ

ازین رُوزنامها باشد در

بازار در دکان میرسیّدکاظم

بلورفروش فُروخته میشود

قیمت

یک نُسخه ده‌شاهی

سه ماه ششهزار دینار

ششماه دوازده هزار دینار

یکسال دو تومان و چهار هزار


اخبار داخلهٔ ممالک محرُوسهٔ پادشاهی


دارلخلافهٔ طهران

قراریکه اولیای دولت قاهره در نظم دارلخلافه مبارکه کذاشته‌اند از اهتمام و خوش‌سلوکی نواب کامیاب شاهزاده بهرام میرزا و مقرب‌الخاقان عزیزخان اجوُدان‌باشی بنوعی مُنتظم و مضبوُط شده است که بجهة عموم سَکَنَه از تُجّار و کَسَبَه و رعایا و غیره کمال اَمْنیت حاصل است و تشکرکذاری و دعاکوئی دولت جاوید‌مُدّت علیّه مشغول‌اند و از کسی خلاف حسابی نسبت بکسی مُشاهده نمیشود و همه آسوُده‌اند

مقرب‌الخاقان اجوُدان‌باشی چند روُز احوالش ناخوش شده و در خانهٔ خود ماند و با اینکه احوالش خُوب نبوُد باز در شُغلی که باو مُحوّل بوُد دقّت و رسیدکی داشت و غفلت نمینمود مکر اینکه از خانهٔ خود نمیتوانست که بیرون آمده بمیدان سرباز حاضر بشود درین روزها احوالش روی بصحتمندی و بهبودست

اردوی همایون

چنانکه در روزنامهٔ هفتهٔ کذشته نوشته شُد در روُز شنبه غُرّه ماه اردوُی شاهنشاهی بجانب قزوین حرکت کرده روز سیّم را در کرج در منزل سلیمانیّه بجهة خوبی و فضا و نزهت مکان اُطْراق نموده و روز چهارم بمنزل قاسم‌آباد نُزوُلْ اجلال فرموُدند و تا قزوین منزل بمنزل تشریف خواهند بُرد و نظم حرکت جمعیت ملتزم رکاب هُمیون بطوریست که کسی قدرت ندارد که به یک برک زراعت و محصول کسی دست بزند چنانچه در منزل کَرَجْ دو مال تازه میخواستند داخل زراعتی بشوند کرفته آوردند و صاحبان مالها را تنبیهی بسزا کردند سایرین ازین ملاحظه با کمال نظم راه میروند و کسی را یارا و قُدرت بی‌نظمی نیست

در سیّم اینماه میرعلینقی‌خان پسر میرسعدُالله خان فِنْدِرِسْکی را بمنصب سرهنکی فوج فِنْدِرِسْک منصوب فرمودند خلعت و حُکم مرحمت شده و از رکاب همایون مُرخّصی حاصل نمود که رفته فوج مزبوُر را کرفته تمام نماید

اهالی ساوجبلاغ و مُکری از هادی‌خان حاکم خود رضامندی نداشتند و از قراریکه نوّاب حشمة‌الدوله صاحب اختیار آذربایجان از احوالات او باُمنای دولت علیّه نوشته بودند مشکل بوده که بتواند آنولایت را با اینکه سرحدّ است منتظم راه ببرد لهذا اولیای دولت قاهره او را از حکومت ولایتمزبور معزوُل و عالیجاه عباسقلی‌خان کروسی را که آدمی نجیب و عاقل است بحکومت منصوب نمودند و این روز از اُرْدوُی همایون مُرخّصی حاصل نموده خواهد رفت

در روُز غُرّه این ماه سیف‌الله خان سرکردهٔ سوارهٔ شاهسون دوُیْرن با هفتصد و پنجاه نفر سوارهٔ خود برکاب هُمیون آمده از حضور اعلیحضرت پادشاهی کذشته و بنظر امنای دولت علیه رسیدند بسیار مستحسن افتادند و خلعت در حق مشارالیه مرحمت شده مقرّر شد که سوارهٔ او را در دارالخلافه مواجب داده روانهٔ خراسان نمایند

عباسقلی‌خان بادکوبه‌ای که سرتیپ فوج دهُم خوی بود چُون در سفر خراسان بسیار با نظم رفتار نموده و خوب خدمت کرده بود او را بمنصب سرپنجه‌کی پنج فَوْج که یکفوج دهم خُوی و چهار فوج کرمانشائی است سرافراز فرموُدند و خلعت و فرمان مرحمت شده از منزل یافت‌آباد مُرّخص کردیده بدارالخلافه امد

سوارهٔ پایروند ابوابجمعی قلیچ‌خان که سیصد نفر میباشند مواجب ۶ ماهه در اطاق نظام دارالخلافه کرفته در دهم رجب بخراسان که حسب‌الأمر مأمور بودند روانه شدند

سوارهٔ دویرن که هفصد و هفتاد نفر میباشند در روز دوشنبه و سه‌شنبه در اطاق نظام مواجب ۶ ماهه کرفتند و حسب‌الامر مأمور خراسان هستند و این روزها میروند

فوج قراجه‌داغی ابوابجمعی عالیجاه محمدعلیخان سرتیپ که مأموُر خراسان بودند در غرّه شهر رجب روانه شُدند و از قراریکه معلُوم میشود در بین راه با نظم زیاد رفته‌اند

عالیجاه جعفرقلیخان میرپنجه که در اُردو بوُد با فوج دیکر قراچه‌داغی ابوابجمع سرخای‌خان پسر مشارالیه روز یکشنبه ۹ وارد دارلخلافه شده و چهار عرّاده توپ که مأمور بکرکان بوُد روز پنج‌شنبه از میدان توپخانه بمیان قشونی که همراه جعفرقلیخان مأمور کرکان‌اند بُردند

سوارهٔ عالیجاه سلیمانخان افشار در هفتهٔ کذشته نوشته شده بود که مأمور اصفهان هستند مُجدّدا حُکم داده شده است که سیصد نفر از انها با عالیجاه جعفر قلیخان میرپنجه مأمور کرکان هستند و دویست نفر مأموُر اصفهان میباشند

در روزنامهٔ هفتهٔ کذشته در تعیین اسامی افواج متوقف دارالخلافه دو فوج فراهان ابوابجمع عالیجاه محمدحسن‌خان سرتیپ نوشته نشده بود

در روز یکشنبه ۹ رجب جناب جلالت‌مآب سفیر کبیر دولت بهیهٔ روم از دارالخلافه حرکت کرده بسمت اصفهان رفت

هم دران روز جناب جلالت‌مآب وزیر مختار دولت بهیهٔ انکلیس از دارالخلافه حرکت کرده که از راه ساوه باصفهان برود

در روز سه‌شنبه ۱۱ رجب جناب جلالت‌مآب وزیر مختار دولت علیهٔ روس از دارالخلافه حرکت کرده که هم از راه ساوه باصفهان برود

سایر ولایات

از قراریکه در روزنامهٔ خراسان نوشته بودند در قندهار در روز جمعهٔ عاشورا پارسی‌زبانان بقانون ملّت خودشان تعزیه‌داری داشته‌اند فرقه دیکر که با آنها عداوت سابقه داشته‌اند فرصت نموده و جمعیتی علی‌الغفله بر سر آنها ریخته قتل و غارت بسیار نموده‌اند حتی به اطفال شیرخواره ابقا نکرده‌اند بعد ازانکه سردار خبردار شده جمعیّت کثیری از قشون برداشته و رفته آتش فتنه و فساد را مُنطفی کرده است و در استرداد اموال مَنْهوُ به آنها مشغوُل بُوده بعد از آن دیکر خبری نرسیده

از قراریکه میکویند ابراهیم‌خان بلوچ و برادران کریم داودخان هزاره بقندهار رفته و قشونی کرفته‌اند که با ظهیرالدوله جنک کنند و سه دفعه فیمابین فریقین محاربه اتفاق افتاده لکن در هر سه مرتبه قشون قندهاری شکست خورده‌اند امّا کل این فقره از اقوال مسموع شده و مکتوبی هنوز چیزی معلوم نیست

دیکر از استماع اقوال نوشته بودند که حیدرخان پسر دوستمحمدخان از کابل با هفت هزار قشون بسمت ترکستان نزدیک بمیمنه بلخ رفته شبرقان و سرپل را کرفته بوُد چاپاری بتعجیل آمده نوشتجاتی برای حیدر خان داشت که بمُجرّد وروُد چاپار قشون خود را برداشته از آنجا مراجعت کرده است لکن سبب مراجعتش معلوم نیست تا بعد مشخص شود

عالیجاه فرج‌الله خان شقاقی سرهنک فوج ترشیز از قراریکه نوشته بوُدند یکفوج تمام از ترشیز کرفته بود که الان مشغول مشق‌اند

فوج قرائی هم در ماه جمادی‌الثانی وارد مشهد کردیده بود و در آنجا مشغول مشق میباشند

از انتظام امر خراسان در روزنامها که از آنجا می‌آید مینویسند خاصه از مشهد مقدس که نظم تمام دارد و دزدی و شُرب و هرزکی بسیار کم شده است و از انتظام و اهتمام نوّاب حسام‌السّلطنه کمال آسودکی و امنیّت برای رعایای آنجا حاصل است و از ترکمانان که پیشتر اذیت بمردم خراسان میرسید حالا هیچ اثری نیست و اهل خراسان ازین معنی آسوده خاطرند

از فارس نوشته بودند که نواب نصرة‌الدوله فیروز میرزا بجهة نظم بوشهر و آن صفحات با قشون رفته بود و سعی و کوش زیاد در راه بردن این قشون داشته که بحاصل و زراعت کسی ضرر نرسد و از قراریکه از بندر ابوشهر نوشته بودند با کمال نظم حرکت کرده است و بحاصل و زراعت کسی ضرری نرسیده

و هم‌چنین اردوی عالیجاه مصطفی قلیخان میرپنجه که در دشتی است بسیار با نظم رفتار میکند و مردم کمال رضایتمندی از رفتار او دارند و از احدی یک جوجه سیورسات نکرفته است سهل است که نزدیک اُردو زراعت است و کسی قدرت اینکه یکدسته از حاصل زراعت بچیند ندارد و زیاده از حد از نظم و کار او و رضامندی اهالی آنجا از او نوشته‌اند

از تبریز نوشته‌اند که محمّد نام اسفنجانی من محال اُسْکو که از جملهٔ اشرار و الواط است و یکدست او را هم پیش ازین بسبب دزدی و شرارت بُریده بوُده‌اند این اوقات بنای هرزکی کذاشته و بخانهٔ خلیل نامی توپچی بدزدی رفته بوده است اهل خانه خبردار شدند او را کرفته به تبریز آورده بودند و محبوس بود و هم دران اوقات یکی هم شبی در کاروانسرائی با زنی بزور عمل خلاف شرعی کرده بود او را هم کرفته به تبریز آورده بودند نوّاب حشمة‌الدّوله هر دو را حکم به سیاست فرمودند که عبرت دیکران باشد

هم در تبریز ضعیفهٔ دلاله یکجفت طپانچه در بازار بُرده بوده است بفروشد یکی از سربازان فوج جدید مراغه طپانچهارا به بهانه قیمت کردن کرفته بود ضعیفه آمده مراتب را بعالیجاه میرزا احمدخان امیرزاده عرض کرده بود او هم بعالیجاه جعفرقلیخان سرتیپ کفته بود که حُکماً باید طپانچها پیدا بشود مشارالیه چهار رُوزه مهلت خواسته بوُده بعد از چهار روز طپانچها را پیدا کرده با سرباز حاضر کرده بوُد ضعیفهٔ صاحب طپانچها را نمی‌شناختند جارچی انداخته جار کشیدند تا ضعیفه پیدا شد آمد طپانچهای خود را کرفته بُرد سرباز را هم پانصد تازیانه زدند

جماعت دبّاغ تبریز از میرزا محمدحسین‌خان کاشی در نزد نواب حشمة‌الدوله شکایت کردند که بیست و هشت تومان از ما جریمه کرفته است نواب مُعزّی‌الیه محصّل کذاشته مبلغ مزبوُر را از او استرداد و بصاحبانشان رو نمودند

احوالات متفرقه

در باب راه کالسکه و عرّابه که در طرابزان در روزنامهٔ هفته کذشته اشتباها راه‌اهن نوشته شده بود راهی که میسازند بجهة تردّد عرّابه و کالسکه است بخصوص عرّابه بارکش که حاصل ارزنةالرّوم را بکنار دریا برساند که بأسلامبول و غیره ببرند

چند سال پیش ازین در هندوستان طایفهٔ بودند که آنها را تگ مینامیدند و یک قانون مذهب آنها آدم قربانی نموُدن بوُد بحرمت بُت خودشان این اشخاص مُدّتی پَنهان بوُدند و مردُم زیاد کشته میشدند و خلق کمان میکردند که مثل جاهای دیکر که دُزدان در سر راهها مردم را می‌کُشند این اشخاص را هم در اینجا دُزدان می‌کشند بودن این مذهب معلوم بود امّا نمیدانستند که اشخاص کدام‌اند و بذهنشان چیست و بعضی از نویسندکان آنجا چنان میدانستند که این تکها که این اعتقاد را دارند که آدم قربانی میکُنند از بقیّه ملاحدّه که مریدهای حسن سبّاح بودند میباشند امّا کویا مناسبت بآن طایفه نداشته باشند چند سال پیش ازین یک صاحب‌منصب انکلیس درین خُصوص تحقیق تمام کرده و حال چنان کرده‌اند که در هند اکر هم ازین طایفه مانده باشند بسیار کم خواهند بوُد قاعدهٔ ادم کشتن این اشخاص چنین بوده است که به سیّاحی که در راهها تنها میرفته رفیق میشده‌اند تا بجائیکه میان جنکل و خلوت بوده میرسیده‌اند ناکاه طناب کوچک که همیشه در دستار خود پنهان داشته‌اند بکردن آن سیّاح انداخته و او را می‌کُشته‌اند در میان خودشان زبان علیحده داشته‌اند و اشارهٔ هم در میانشان نشان بوده است که بآن همدیکر را می‌شناختند و بعد از تحقیق معلوم شد که بسیاری از سربازها که از برای مدّتی مرخّص خانه می‌شدند که تنها راه میرفته‌اند و از آنها دیکر خبری نشده بچنک این تکها افتاده و کُشته شده بوُده‌اند کذران این طایفه از غارت مردمانی که می‌کشته‌اند بوده و چنان هم‌عهد و هم‌دسته بوده‌اند که تا سالهای سال عملشان مخفی بوده است و چندان بدست دیوانیان نیفتاده بوُده‌اند تا این صاحب‌منصب انکلیس که درین خصوص بدقت تحقیق میکرد چند نفر آورده و بدادن پول زیاد آنها را تطمیع کرده همراهان خود را بروز دادند و دولت انکلیس بسیاری ازین اشخاص کرفته و کشته‌اند و درین تحقیقات از چیزهائیکه بُرُوز کرده و غرابت داشت یکی این بود که یکرُوز ده دوازده نفر ازین تکها کرفته بودند و معلوم بود که از طایفه تک بوده‌اند و در میان آنها ادم بوُد که صد نفر کشته بود و بعضی هم تا دویست نفر کشته بودند و بعضی هم تازه داخل این مذهب شده و هنوز دو سه نفر بیشتر نکشته بودند و غیرت اشخاصی را که در میان خودشان بزرک کرده بودند بسیار می‌کشیدند با اینکه به کشته شدن خودشان یقین کرده بودند باز مَهْما امکن کوشش میکردند که بزرکشان بدست نیاید و کشته نشود مرد پیری در میان آنها بود که کسیکه مُعرّفی و نمایندکی آنها را میکرد قسم میخورد که پیره‌مرد بزرک این تکهاست و بسیار هم آدم کشته است امّا خودشان میکفتند که ما این پیره‌مرد را هیچ نمی‌شناسیم سیّاحی بود در میان جنکل میخواستیم او را قربان نموده بکشیم وقتیه کزمهای دولت انکلیس آمدند همهٔ ماها را کرفته آوردندو چونکه درین باب همه حرفشان یکی بود و متفّق‌القَوْل بودند کم مانده بود که آن صاحب‌منصب که تحقیق میکرد حرف آن تکها را باور نموده آن پیره‌مرد را رها کند امّا اخر بآن پیره‌مرد کفت که دستار خود را که در سر دارد برداشته و بکشاید وقتیکه دستارش را کشود در میانش از همان طناب‌های کمند کره کرده که همیشه تکها بجهة انداختن بکردن آدم در دستارهای خود مخفی داشتند او هم در دستار خود پنهان کرده بوُد و معلوم شد که حرف آن شخص نماینده راست بوده و آن پیره‌مرد بزرک آن تک‌ها بوده و آدم نیز بسیار کُشته بوده است بعد از آنکه از اعمالشان غوررسی تمام شد و بتحقیق پیوست که واجب‌القتل‌اند حُکم قتل همه را دادند