وقایع اتفاقیه/۱۱
روزنامهٔ وقایع اتّفاقیّه بتاریخ جُمعه پانزدهم شهر جمادیالثّانی مطابق سال تنکُوزئیل سنه ۱۲۶۷
نمرهٔ یازدهم هر کس در طهران طالب نُسخهٔ ازین روزنامها باشد در بازار در دکان میر سیدکاظم بلورفروش فروخته میشود |
قیمت یک نسخه ده شاهی سه ماه ششهزار دینار شش ماه یک تومان و دو هزار یکسال دو تومان و چهار هزار |
اخبار داخلهٔ ممالک محرُوسهٔ پادشاهی
دارالخلافهٔ طهران
درین سال فرخنده فال از اقبال بیزوال اعلیحضرت پادشاهی و نیت صادق و طینت صافی اولیای دولت علیه در عموم ممالک محروسه خاصه دارالخلافهٔ طهران بارندکی نافع بموقع فراوان شده و در خراسان نیز در ماه جمادیالاول یکهفته علیالتوالی شب و روز بارندکی شده بود بطوری که از کثرت بارش بعضی بناهای قدیم که چندان استحکامی نداشته خراب کردیده و باران باین فراوانی نفع رویندکی حاصل زراعات و غیرهاش بدیهی و آشکار است که بمراتب زیادتر از ضرر خرابی در بعظی عمارات کهنهٔ قدیم خواهد بود و هم چنین در سایر ممالک نیز اینطورها بارندکی شده است از شب عید سعید نوروزی به بعد باران خوب بسیار آمده بود لکن بخصوص از شب یکشنبه دهم جمادیالاول که اول نیسان ماه رومی است الی هفت ساعت از شب کذشته که عبارت از هجده ساعت باشد در دارالخلافه طهران بنوعی باران آمد که مردم همه میکفتند که در سالهای سابق اینطور بارندکی بندرت دیده شده و انشاءالله فواید آن بهمهٔ خلق خواهد رسید
نظام نصرت فرجام را درین اوقات شستکی و آراستکی و انتظام تمام است که در ایام سابق اینکونه منتظم نبودند و بچند سبب امر قشون نظام اختلال داشت یکی آنکه در تعیین آحاد و افراد نظام دقت و غوررسی کامل سابقا نبود و فوج تمام به اسم و رسم معروف و مشق کرده و آموخته و آزموده در وقت سان علی التحقیق مشکل بود دیکر در مواجب آنها نیز چنانچه اقتضای انصاف رساندن حق هر یک هر یک بخودشان باید باشد مرعی نبود و حیف و میل لازم میآمد دیکر در سلاح حرب و غیره چون سیاست نظام بقانون مقرره در میانشان متداول نبود بعضی بجهة رسیدن مواجب و بعضی بجهة اینکه حیف و میلی کرده باشند تفنک و اسباب خود را از دست داده و روز سان اغلب بی اسباب جنک بودند دیکر بعضی اشرار و اوباش نیز در میان افواج بهم میرسیدند که باز بجهة متروک بودن سیاست نظامی پارهٔ اجحاف و زیادتی برعایا و زارعین به اسم اینکه توپچی یا سرباز یا سایر نظاماند میکردند بحمدالله این ایام از توجه و یمن طالع فیروزی مطالع اعلیحضرت پادشاهی و اهتمام امنای دولت علیه رفع این اختلالات بکلی شده است اولاً آحاد و افراد قشون به اسم و رسم و محل و ولایت مشخص کردیده که بدل و اشتباهکاری در آنها متصور نمیشود دیکر در مواجب و ملبوس و سلاح جنک و غیرهٔ آنها قرارهای درست محکم کذاشته شده و اغلب افواج را در اطاق نظامی اجودانباشی و لشکرنویسان نشسته نفر بنفر مواجب آنها را میپردازند دیکر بقانون نظام سیاست تقصیر یا شرارت را بطوری مجری داشتهاند که کمتر شنیده میشود که از قشون نظام نسبت بکسی تعدی و بیحسابی بشود و همهٔ افواج در هر جا با سلاح و اسباب تمام مشغول مشق و آمادهٔ حرکتاند که هر فوجی بهر طرفی که بخواهند مامور نمایند معطلی در هیچکونه تدارکی ندارند و افواج جدید نیز که کرفته شده و میشوند انشاءالله عنقریب با کمال انتظام و آراستکی و اسباب تمام سان خواهند داد و بسبب انتظام امر قشون نظام رعایا و کسبه را هم امنیت وافی و فواید کلی بعون الله حاصل خواهد شد
فوج خمسه که از خدمت خراسان مراجعت کرده بودند در هفتهٔ کذشته وارد دارالخلافه کردیده در ارک سلطانی در اطاق نظام اجودانباشی و لشکرنویسان مواجب آنها را که مانده بود نفر بنفر داده و مرخص خانهای خودشان کردیدند
امر حکومت کلپایکان و خوانسار بعهدهٔ نواب خانلر میرزا بود و لکن چون ایالت لرستان و عربستان ضمیمهٔ حکومت بروجرد بایشان محول و مفوض شد و وسعت محل حکومتشان زیاد کردید کلپایکان و خوانسار را استدعا نمودند که بدیکری محول شود لهذا حکومت این دو محل به نواب احمد میرزا محول و مرجوع کرده و بمحل ماموریت روانه شد
صاحبمنصبان فوج جدید کروسی را که عالیجاه حسنعلی خان سرتیپ رکاب همایون آورده بود در روز شنبه از حضور مبارک کذرانده و اولیای دولت قاهره نیز بدقت دیده و رسیدکی کردند عالیجاه بهرام خان برادر کوچک عالیجاه حسنعلی خان سرتیپ بمنصب سرهنکی فوج مزبور منصوب و برقرار کردید و بسایر صاحبمنصبان نیز هر کدام بجای خود حکم نظامی دادند
از سایر دهات نطنز نیز درین روزها جمعیت کثیری بدربار شهریاری از دست حاکم خود بتظلم آمدند حاجی فرضیخان قراچه داغی را که حاکم آنجا بود احظار نمودند و مشغول رسیدن حساب آنها هستند تا معلوم شود که اجحاف و تعدی کرده یا آنها خلاف عرض کردهاند بعد از تحقیق حکم بعدل خواهد شد
سایر ممالک محروسه
عموم ممالک ایران در مهد امن و امان و آسایشاند خاصه مملکت خراسان که این روزها کمال انتظام و امنیت را دارد بخصوص امنیت شهر مشهد مقدس بنوعی است که از قراریکه در روزنامها نوشتهاند در ایام سابق کمتری باین امنیت بوده از جمله نوشته بودند که کره اسبی در شب از خانهٔ میرزا بابای کمرکچی بیرون رفته بوده است و کسی از اهل خانه ندانسته بودند تا وقت صبح دیدهاند که اسب در دست یک نفر از سربازهای خلج که قراول شهرند میباشد و بداروغهخانه آورده صاحبش را میپرسد بعد ازانکه معلوم شده بصاحبش داد و هم چنین ٰعلافی در خیابان سفلی دکان داشته شب در دکانرا فراموش کرده که بهبندد و باز کذاشته بخانهٔ خود رفته است از قراولان فوج خلج که مامور بحفظ و حراست شهرند کردش میکردهاند در آخر شب بدر دکان مزبور رسیدهاند دیدهاند که باز است دو نفر قراول درانجا کذاشته و دکان را بآنها سپرده و کذاشتهاند صبح صاحب دکان از خواب بیدار شده و بخاطرش میآید که در دکان را نبسته است مضطرب و هراسان بدر دکان رفته دیده است که دو نفر سرباز درانجا یکی مشغول نماز است و یکی دیکر تفنک در دوش دارد و بقاعده قراولی راه میرود بعد از رسیدن آن شخص قراولان میدانند که صاحب دکان است باو میکویند که جمیع اموال و اسباب دکانش را وارسی بکند بعد ازانکه وارسی میکند قراولها میبینند که جمیع اموال و اسباب دکانش موجود است آنوقت میرود عجبتر آنکه یکدست پیراهن و زیرجامه از بغل دستفروشی در میان کوچه افتاده سربازی برداشته و بر سر سرنیزه تفنک زده و در بازار و کوچه کردانده تا صاحبش را پیدا کرده و داده است
در ایّام انقلاب و اغتشاش مشهد مقدس قریب سیصد چهارصد خانوار مشهدی و هراتی بهرات رفته بودند این اوقات که امنیّت و اسودکی مشهد مقدس معلومشان کردیده بمشهد مراجعت کرده و میآیند
ایضا بجهة انقلاب دو سه سالهٔ خراسان زراعت و نسق درستی نشده بود لکن در سال کذشته و هذهالسّنه شتوی و سیفی بحدّی زراعت کردهاند که کمان دارند که تلافی سه سال سابق شده باشد
نظم شهر مشهد از هر جهة بنحویست که احدی قدرت بخلاف قاعده و رفتار ناهنجار ندارد و کمال انتظام در هر باب داده شده است
پسران امامویردیخان نشابوری درینمدت باطمینان حصانت قلعههای خود که حسینآباد و توزنده جان نام دارند و نظر به سفاهت و جهالت اعتنائی بأوامر و نواهی حکام نشابور نمیکردند بعد از ورود اللهقلی خان حاکم نشابور آنها را خواسته بود از آمدن سر باز زده سهل است قدری خودسری و هرزکی نیز کرده بودند مشارالیه قلیل جمعیتی از سواره و پیاده و صد نفر از سرباز خلج که در ارک نشابور مستحفظ میباشند با حسن سلطان فرستاده و پسران امامویردی خان نیز با کمال حماقت و جهل در مقابل ایستادند ولی تاب مقاومت نیاورده در دو روز هر دو قلعه بدست آمده و مشارالیهما را با دو برادر دیکرشان محبوس و مقیّد به نشابور آوردند و قلعههای آنها را کوبیده با خاک یکسان نمودند
صد نفر از ریشسفیدان و کدخدایان معتبر سرخس در سرخس خدمت نواب حسامالسطنه آمده مُتعهّد خدمتکذاری و اطاعت شدهاند باینطور که التزام سپُرده و تعهُّد نمودهاند که اکر کوسفندی از خاک خراسان ببرند مستوجب هر کونه عقوبت باشند و قافلهٔ مستردین را بهر طور دستورالعمل داده شود در آمد و شد بهمان طور بدون عیب و نقص بکذرانند نوّاب معزیالیه هم بعضی از آنها را خلعت داده مُرخّص نمودند و برخی را که معتبرتر بوده نکاهداشتهاند تا بهر طور که از اولیای دولت قاهره حکم صادر شود از آنقرار بآنها رفتار نمایند
ظهیرالدوله میرزا محمد علی برادر میرزا نجفخان را از هرات با عریضه بدربار همایون شهریاری فرستاده و در ۲۲ جمادیالاوّل با کوچ و بُنه غیاثخان از مشهد مقدس بنای حرکت بدارالخلافه داشته
لارستان فارس بجهة قلعهجات مستحکم و کوههای سخت اهلشان سابقا اعتنائی چندان بحکّام فارس نداشته و بخودسری رفتار میکردند بعد از مامُوریّت نواب نصرةالدوله بأیالت مملکت فارس باز با خود همان خیالات را داشتند نوّاب نصرةالدوله فوج سیلاخوریرا با سه عراده توپ بجهة وصول مالیات آنجا روانه کرده بودند با اینکه در سنهٔ ماضیه بجهة ملخ خوارکی قحط و غلای شدید در آنجا بوده فوج مزبور هفت قلعهٔ سخت مستحکم آنجا را تسخیر کرده و به اطاعت و انقیاد در آورده در همه جا مُستحفظ و ساخلو کذاشته بودند و بعد ازان رسیده بودند بقلعهٔ بسیار صعب مُستحکمی که بکمال حصانت شهرت دارد و موسوم است به قلعهٔ بهده چهار هزار زرع دور دیوار قلعه است و دور سر کوهی واقع است که هشتصد زرع ارتفاع دارد مدّت سه ماه توپها و فوج و سوار و پیاده را در آنجا مُعطّل کرده بُودند و شدت قحطی هم بُوده است که اهل قشون اغلب بخوردن علف و بیخ کیاه و کوشت حیوانات بسر میبردهاند با اینحالت در رُوز بیست و هفتم شهر ربیعالثانی از سه طرف قلعهٔ مزبور توپ بسته و فوج سیلاخوری هم همت یُورِشنموده چون شیران کرسنه قلعهبان سختی و صعبی را در سه یُورِش بحیطهٔ تصرُّف در آوردند و الحال جمیع لارستان در کمال اطاعة و انقیاد و بندکی و فرمانبرداری دولت جاویدمدت علیّهاند
اخبار دُول خارجه
انکلیس در بعضی از روزنامهای انکلیس نوشتهاند که چون تعیین کردن وزرای جدید مُشکل بود پادشاه بنا داشت که همهٔ مشورتخانهٔ وکلای رعایا را از خدمت معاف و مُرخّص نمُوده و بجای آنها از هر شهر و بلوکی چنانکه قاعدهٔ دولت انکلیس است وکلای تازه از جانب خلق مُعیّن شده در مشورتخانهٔ پایتخت جمع بشوند که از کفتکوی انها در باب معیّن کردن وزرای تازه معلوم نماید که رای خلق چیست
نمونه اجناس نفیس و صنایع خوب صنعتکاران کُلّ دنیا را که بنا بود درین بهار در عمارت مخصوص که در بیرون شهر لندن ساختهاند جمع نمایند موافق خبر آخر که از آنولایت آمده قدری ازین نفایس و صنایع آورده بُودند و قرار این بوده که در اوّل بهار عدهٔ مُعیّنی آورده با هم جُور نموده حاضر بکذارند و در روز پنجشنبه سلخ شهر جمادیالثانی مردم بتماشا بیایند و از جُملهٔ چیزهای عجیب و که بآنجا خواهند آورد یکی این است که شخصی در ولایت فرانسه مدّعی این شده است که کشتی کوچک خواهم ساخت که مانند ماهی در روی آب و زیراب حرکتش یکسان باشد و در روی یکی از رودخانهای فرانسه خواهم انداخت وقتیکه بکنار دریای مابین ولایت انکلیس و فرانسه رسیدم در آنجا زیر آب میروم و در کنار ولایت انکلیس بیرون میآیم و این بسیار عجیب خواهد بُود مُدّتی میشود که دران ولایات چیزی ساختهاند که غواصان دران مینشینند و تا تَهِ دریا اکر زیاد عمیق نباشد میروند و این از برای بیرون آوردن اسباب کشتیها که در دریا غرق میشوند بسیار بکار میخورد امّا این از کشتی که در رُوی آب ایستاده اویخته است و حرکتش بسته بحرکت کشتی است و تُند حرکتش نمیتوان داد به اهستکی حرکت میکُند و بی انکه به کشتی بسته باشد حرکتش از جائی بجائی مشکل است اما اینکه این شخص تازه کفته است بسازد میخواهد در میانش چرخ بخار بکذارد که مثل کشتی بخار که در روی آب سریعالحرکت است ان هم در روی آب یا در زیر آب بهمان طور تُند حرکت نماید و دیکر چیزهائی که بعمارت مزبُور آوردهاند از جمله تُنک بلوریست که شخصی که در ولایت انکلیس شیشهکرخانه دارد ساخته است از بلور صاف روشن تمام الماس تراش که دو زرع و نیم ارتفاع دارد و چنان ساخته است که در میانش دو نفر پهلوی یکدیکر بنشینند سابقا مذکور بود که اعلیحضرت امپراتور دولت بهیهٔ روس در این ایّام بجهة تماشای اجناس و نفایس مزبور بشهر لندن خواهند آمد اما معلُوم نبود که راست باشد یا نه
درین روزها طلا و نقرهٔ فراوان سِکّه زَده یا شمش از ولایت انکلیس بدُولِ خارجه میرود و بمملکت هالند و فرانسه تا حال بسیار فرستادهاند و درین روزها نوشتهاند که کشتی بخار که از سمت انکلیس بمصر روانه است که از آنجا سیّاح و بار تجارتی بهندوستان ببرد سیصد هزار پوند که بحساب پول ایران یک کرور و صد و هفتاد و پنج هزار تومان میشود نقره و طلا بولایت مصر آورده بودند که از انجا بخُشکی کنار بحرالاحمر آورده و بکشتی کذاشته بهندوستان ببرند و اجرتی که بپاشای مصر بجهة حمل و نقل این تنخواه میدهند از قرار هر صد تومان سه ریال است
فرانسه
موافق روزنامهٔ آخر که از فرنکستان آمده معلوم بود که مفسدین در ولایت ایطالیا باز بنای اغتشاش داشتند که برپا نمایند از آنجهة کم کردن قشون فرانسه را در شهر رومه میکویند ممکن نیست که بتوانند کم نمایند اکر چه بعضی از اهل فرانسه از اخراجات زیاد بتنک آمدهاند
احوالات متفرقه
سی سال پیش ازین در بعضی از بلوکات ولایت ایطالیا دزد و راهزن چنان شدّت داشت که دولت آنها از عهده دزدان نمیتوانستند برایند وران سمت کوهستان سخت است و هر کس که در شهرها عمل بد میکرد میکریخت و بان کوهها رفته داخل دستهٔ دُزدان میشد و در یک وقتی این دزدی بمرتبه شده بود که سیّاح که از آن مملکت میکذشت از خود دزدان قراول میکرفت که از صدمه آنها ایمن باشد و کاهی از کوهستان پائین میآمدند و مردان توانکر را کرفته میبردند و نکاه میداشتند تا اقوام و بستکان او تنخواهی که دزدان میخواستند میدادند و او را خلاص میکردند و یکی از خوانین ان سمت که بدست آنها افتاده بود کسان او را در دادن پول جانبهای او اهمال کرده بودند یا میخواستند ندهند دزدان یک انکشت بزرک دست او را بریده در میان کاغذ کذاشته بنزد آدمهایش فرستاده بودند و کفته بودند که اکر پول نفرستید این شخص را بهمین طور پارچه پارچه کرده اجزای او را نزد شما خواهیم فرستاد آدمهایش لاعلاج تنخواهی که دزدان خواسته بودند فرستادند و آقای خود را با انکشت بریده خلاص کردند بعد ازان کمکم درانولایت نظم داده بودند و این قسم دزدی موقوف شده بُود تا سه سال پیش ازین که دُوَل آنجا باز هم بر هم خُوردند اکر چه دولت باز درانجا قرار کرفت اما این دزدی باز دوباره درین سه ساله پیدا شده و تا حال موقوف نشده از جُمله کاغذی که در یکی از روزنامهای فرانسه که دِ باهْ مینامند نوشتهاند و بسیار تعجب است امّا چونکه این روزنامه در فرنکستان بسیار اعتبار دارد کویا بیاصل نباشد در یکی از قصبههای ایطالیا که تخمیناً چهار هزار جمعیت دارد تماشاخانهٔ در آن قصبه هست و دور این قصبه حصار است و دو دروازه دارد و قاعدهٔ تماشاخانها در مملکت ایطالیا این است که دو ساعت از شب کذشته مینشیند و در آنوقت کوچههای قصبه مزبور خلوت میشود بازیکرهای تماشاخانه آن قصبه مشغول بازی بودند و خلق در آنجا بجهة تماشا جمع شده بودند و قاعده است که وقتیکه اسباببازی را عوض میکنند پرده در پیش رو میکشند که خلق نه ببینند تا اسباب بتمام چیده شود و بعد از آن پرده را بر میچینند و مشغول بازی میشوند پردهها را بروی بازی کشیده بودند وقتیکه برچیدند در عوض بازیکرها ده نفر از دزدان با سلاح حرب تمام تفنک در دست درانجا ایستاده دیدند و سی نفر دیکر از درهای تماشاخانه که روبرو بود داخل شدند چنانکه راه بیرون رفتن مردم بریده شده بود مردم متحیر ماندند تا یکی از دزدان که کویا بزرکشان بود پیش آمد و کلید دروازههای قصبه در دستش بود و باینطور کفت که آقایان کویا حالا بشما معلوم شده باشد که ما صاحب اختیار شما میباشم و اکر حرکتی یا اشارهای در میان شما بشود ما باید اقدام بعملی بکنیم که نمیخواهم کار بآنجا بکشد پس خاموش باشید و بشنوید که من چه میکویم اسامی بعضی از شما را یکی یکی خواهم خواند و وقتیکه اسم شخصی را بخوانم برخیزد و همراه یکی از آدمهای من بخانهٔ خودش برود و آنچه طلا و نقره و اسباب سبکوزن کرانبها که پسند آدم من که همراه او هست بشود باو بدهد و تا دینار آخر نباید دریغ نماید باید بدهد و جان خود را سالم بدارد اینرا کفت و کاغذی از جیب خود در آورده اسم چند نفر را که در آنجا نشسته بودند خواند و آنها بهمین تفصیل برخواسته همراه دُزدان بیرون رفتند و بهمین طور طلا و اسباب میآوردند تا به نصف شب ربع ساعت مانده بود چونکه طول کشید یا به احوال خلق رحمشان آمد خواستند مطلب را مختصر نمایند دو نفر از دزدان در میان باقی اشخاص که در تماشاخانه نشسته بودند کردش نمونه ساعت و زنجیر ساعت و چَتْر و هر چه داشتند جمع کردند و با انچه آدمهای دزدان بقرار اول کرفته و آورده بودند همه را در روی سکوی تماشاخانه جمع کرده دوباه پرده کشیدند و رفتند این قصبه دوازده نفر تفنکچی بجهة کشیک داشت نصف آنها در میان تماشاخانه بودند دزدان آنها را کرفته و کِتفْ بسته بودند و نصف دیکر در قراولخانه بودند جنک جزئی کرده اما از عهده بر نیامده و دزدان بآنها فایق آمده بودند و اول کسی را که بخانهٔ خودش فرستاده بودند که مال تحویل آدم دزدان نماید ضابط همان قصبه بود فردای آنروز که شُد نظام اطراف را خبر کرده به عقب دزدان فرستادند اما دزدان بدست نیامدند چونکه در سر حد مملکت تُسکینه بودند دور نیست که از سرحد خودشان کذشته و داخل آن مملکت شده باشند
چونکه موافق تاریخ عیسوی امسال هزار و هشتصد و پنجاه و یک است و پنجاه سال از صد سال آخر که در میانش هستیم کذشته است در اوّل امسال اسامی پادشاهان فرنکستانرا باینطور نوشتهاند در فرنکستان چهل و شش پادشاه بزرک و کوچک میباشند از اینها سی و یک نفر ملوک دول نمسهاند در سن از همه بزرکتر پادشاه هانوبر است که هفتاد و نه سال و نیم دارد یکی دیکر هم ملک یکی از دول کوچک نمسه است که هفتاد سال بیشتر دارد و هشت پادشاه از شصت تا هفتاد و سیزده از پنجاه تا شصت و هفت نفر از چهل تا پنجاه و نه نفر از سی تا چهل و شش نفر از بیست تا سی و یکی که هنوز بیست سال تمام ندارد آنهم پادشاه یکی از دول کوچک نمسه است که والْدِکْ مینامند و در زمستان آینده بیست سالش تمام است و ان پادشاه که از همه بیشتر سلطنت کرده است یکی از پادشاهان کوچک نمس است که شصت و چهار سال است که پادشاهی میکند و سه نفر از چهل سال تا پنجاه سال سلطنت کردهاند و چهار نفر از سی سال تا چهل سال و هشت نفر از بیست سال تا سی سال و پانزده نفر از ده سال تا بیست سال و شانزده نفر در این دو سال آخرند که از ده سال هنوز بیشتر سلطنت نکردهاند
در هفتهٔ کذشته در اخبار داخله حکایت دلّاکی که خود را تریاک خورده وانمود کرده بود مانند این در انکلیس اتفاق افتاده شخصی بمهمانخانه که مُسکرات میفروشند رفته و بخادم آنجا کفته است که من از جان خود بتنک آمده و یاوه و بی آبرو شدهام چند دقیقه پیش مرک موش خوردهام که خودم را بکشم و حالا شکمم درد دارد خادم مهمانخانه طبیب خبر کرده و عوض یکنفر سه نفر طبیب آمدهاند و اطبای آنجا اسبابی مثل آبدزدک و طولمبه ساختهاند که مسمومات را از کلو بیرون میکشند ان شخص این اسباب را که دید ترسیده و کفته بود که من از راه شوخی این حرف را زدم طبیبان باور نکرده و کفتند کسی که بخواهد خودش را بکشد حرفش اعتبار ندارد و با آن اسباب هر چه در شکم او بوده حکما بیرون آورده دیدهاند که غیر از مُسکرات چیزی نیست باز خاطر جمع نشده کفتهاند که مرک موش معدنی است و حجریّت دارد شاید بجهة سنکینی در معده او مانده باشد دوباره بقدر سه من آب بهمان اسباب از کلوی او ریخته شکمش را پر میکنند و باز بیرون میکشند بعد از آنکه میبینند که آب خالیست و مرک موشی نیست آنوقت خاطر جمع شده سه طبیب هر یک حق قدم خود را از او کرفته و دست از او برداشتهاند
از جیرهٔ سراندیب اهل ینکی دنیا رفتهاند فیل بخرند چونکه فیلهای آنجا از هندوستانی بیشتر و بزرکتراند اهل آنجا فهمیدهاند کشتی نمیتواند در آنجا زیاد بماند فیلها که دوازده تومان و پانزده تومان قیمت داشهاند به صد و پنجاه تومان فروختهاند