وحشی بافقی (غزلیات)/قصه‌ی می خوردن شبها و گشت ماهتاب

از ویکی‌نبشته
وحشی بافقی (غزلیات) از وحشی بافقی
(قصه‌ی می خوردن شبها و گشت ماهتاب)
  قصه‌ی می خوردن شبها و گشت ماهتاب هم حریفان تو می‌گویند پیش از آفتاب  
  آگهم از طرح صحبت تا شمار نقل بزم گر نسازم یک به یک خاطر نشانت بی حساب  
  مجلسی داری و ساغر می‌کشی تا نیمشب روز پنداری نمی‌بینیم چشم نیمخواب  
  باده گر بر خاک ریزی به که در جام رقیب می‌خورد با او کسی حیف از تو و حیف از شراب  
  وحشی دیوانه‌ام در راستگوییها مثل خواه راه از من بگردان خواه رو از من بتاب