هزار و یک سخن/ب
ظاهر
(ب)
- با توکل زانوی استر ببند
- با درد مساز تا بدرمان نرسی
- با دوستان مروت با دشمنان مدارا
- بار سبک زود بمنرل میرسد
- بار محنت خود به که بار منت خلق
- با صالحان نشین تا صالح شوی
- باصرار همه کار میتوان کرد
- باغبان را وقت میوه گوش کر میباید
- با فاسق متواضع بسر بردن بهتر که با عابد متکبر مصاحبت کردن
- بالای سیاهی رنگی نیست
- با مار بد زیستن از آن بهتر که بناکام در یار بد نگرستین
- با مردم دانا از در حیله در آمدن چنان است که آب در هاون سائیدن (م)
- با هر که بدی کردی تا دم مرگ از او نیندیش
- با هم جنس مأنوس باش نه با ناجنس
- ببخش و منت منه که نفع آن بتو باز گردد
- بپرهیز از نادانی که خود را دانا شمرد
- بچوگان همت توان برد گوی
- بخت چون واژگون شود فالوده دندان شکند
- بخواری مردن بسی بهتر از خوار شدن نزد دونان است
- بد بودن بهتر که با بدان نشستن
- بدتر از کفر ابلیس
- بدترین بدان آن است که عذر بپذیرد و کینه عذرخواه در دل گیرد
- بدترین دوست دوست دروغگو است
- بدترین مردمان کسی است که دل دانشمندان را به تیغ زبان مجروح کند
- بدخواه کسان هیچ بمطلب نرسد
- بدخوی در چنگ دشمنی گرفتار است که هر کجا رود از چنگ عقوبت او خلاصی نیابد
- بدکردار بداندیش باشد
- بد مکن که بد افتی چه مکن که خود افتی
- برادران جنگ کنند ابلهان باور
- برادر که در بند خویش است نه برادر و نه خویش است
- برای کسی بمیر که برایت تب کند
- برخی سخنان سودمندتر است از باران و پارهٔ زیانکارتر از شمشیر بران
- بر دوستی دوستان اعتمادی نیست تا چه رسد به تملق دشمنان
- بر ده ویران خراج و عشر نباشد
- بر سیهدل چه سود خواندن وعظ
- بر عجز دشمن رحمت مکن که اگر قادر شود بر تو نبخشاید
- بر کاری که نفس را از ارتکاب آن منع نتوانی دیگری را عقاب مکن
- برکت در حرکت است و سعادت در مجاهدت
- برکنده به آن ریش که در دست زنان است
- بر گذشته افسوس نمیباید خورد
- بر نادر حکم نتوان کرد
- برهنه فارغ است از دزد و طرار
- بزرگواری در حاجت روائی است
- بزرگی بایدت بخشندگی کن
- بزرگی بعادات پسندیده است
- بزرگی بعقل است نه بسال
- بزرگی خرج دارد
- بزرگی در درویشی است و راحت در قناعت
- بزور زر میتوان از هر گونه خطر گذشت
- بسا مراد که در ضمن نامرادیها است
- بسخن ابله میگیرند آثارها
- بسیار بد باشد که از بد بدتر است
- بسیار دان بسیار گوی میشود
- بسیار فرق باشد از اندیشه تا وصول
- بعد از خرابی بصره
- بعد نومیدی بسی امیدهاست
- بفروتنی کسی سزاوار است که گیتی او را برتری داده
- بقای سلطنت با کفر ممکن است و با ظلم و بیداد محال
- بگرسنگی مردن بهتر که نان فرومایگان خوردن
- بگفتهٔ خود کار کن تا بگفتهٔ تو کار کنند
- بمرگ خر بود سگ را عروسی
- بمرگ عدو شادمانی خطا است
- بناکام مردی از آن بهتر که زیر منت و زور رفتن (م)
- بنا نهاده دست نرسد و خیر نهاده هر جا که باشد برسد
- بنده که بخرند و بفروشند آزادتر از بنده شکم است
- بنزدیک من صلح بهتر که جنگ
- بنیاد ملک بیسر تیغ استوار نیست
- بوم از تربیت هزاردستان نشود
- بوی مشک پنهان نمیماند
- بهترین آثار آثار علم و ادب است
- بیک دست نتوان گرفتن دو به
- بیحیائی بدترین قبایح است
- 🞻 بی عیب خدا است
- بیمار بودن آسانتر که بیمارداری کردن
- بیماری به از بیکاری است
- بی یار وفادار نه از عمر لذتی است و نه در زندگانی راحتی