نیرنگستان/چند اصطلاح و مثل
چند اصطلاح و مثل
اصطلاحات و امثال و رمز های لغات رابطهٔ مخصوصی با روحیهٔ عوام دارد. بنظر میآید که عوام برای بیان مشاهدات و احساسات خودشان احتیاجی به اشتقاق لغات و تتبع منطقی آن ندارند و آنچه که در نتیجه مشاهده احساس میکنند با اولین تشبیهی که بنظرشان میرسد بیان مینمایند. این لغات هر چه نزدیکتر با روحیهٔ عامه است قوی تر و زنده تر میباشد و پیدایش زبان وابستگی مستقیمی با این لغات و اصطلاحات نشان میدهد. از جمله لغاتی که از تقلید آواز جانوران و صدای اشیاء پیدا شده[۱] چنانکه کلمات و لغات ابتدائی بچه نیز از همین تقلید ناشی شده مانند: به به ئی، پوفه، جو جو .. و بعد همین لغات در زبان معنی خاص بخودش گرفته مانند: عطسه، غوغا، کوکو، قهقه، ور زدن، هرت کشیدن، ونگ، فیف، تف، میومیو، خر خر، هن هن، واق واق، غار غار، جیک جیک، چهچه، عر عر، دنگ دنگ، بام بام، غه غه، غلغل، چک چک، قرچ قرچ، وز وز، چلپ چلپ، شلپ شلپ، شرپ شرپ، که که، ملچ ملچ، هاف هاف، لف لف، گر گر، تپ تپ، جلز ولز، نچ نچ، پچ پچ، شر شر، کروچ کروچ، دق دق، خش و فش …
همچنین اصطلاحات و کنایات که در زبان تصویر مجازی بخود گرفته و بطور استعاره استعمال می شود، مثلا اسم قسمتهای مختلف کوزه از اعضای بدن گرفته شده: دهنه، لبه، گردنه، دسته، شکم کوزه، کمر کوزه و پایهٔ کوزه یا ته کوزه[۲] و یا اصطلاح: آب زیر کاه که برای آدم دورو استعمال میشود، دماغش چاق است یا نانش توی روغن است برای دولتمند. دستش بدهنش می رسد. برای متوسط و دستش کج است برای دله دزد و غیره ..
ازین قبیل امثال در اصطلاحات بیشمار است که از موضوع خارج میباشد و در اینجا فقط به اصطلاحاتی اشاره میشود که مربوط به اعتقادات عوام است:
سلام سلامتی است.
سلام مستحب است و جوابش واجب است.
به تیغ آفتاب قسم.
بسوی چراغ قسم[۳].
بسوی سلمان قسم.
به اجاق پدرت قسم.
به شاه چراغ قسم.
صدقه رفع بلاست.
مهمان حبیب خداست.
کاسب حبیب خداست.
دل بدل راه دارد.
کی کار شیطان است.
برو پیشانیت را عوض کن[۴].
هر چه خاک اوست عمر شما باشد! و یا فلانی عمرش را بشما داد.
یک نظر حلال است (یعنی بر دختری یا زنی که با او قصد ازدواج دارند یا میخواهند ببینند تا شاید بپسندند).
از آتش خاکستر عمل میآید (تأثیر موروثی بر عکس)
هر که بزیارت برود استخوانش سبک میشود.
خاک برایش خبرد نبرد (در موقعی که از شخص مرده بدگوئی کنند.)
شب جمعه مرده ها آزادند.
یک دنده از اصفهانیها نجس است.
از دندهٔ چپ بلند شده.
شب چهار شنبه مال عایشه است.
چشم چپش بفلانی افتاده.
سیب سیری است[۵].
درد و بلای (فلانی) بخورد بجان (فلانی).
دستش زیر سر (فلانی) است.
کلاغ زاغیش را چوب زد.
تره به تخمش میرود حسنی به باباش.
در موقع دیدن چراغ میگویند: سلام علیکم شاه چراغ.
چو نام سگ بری چوبی بدست آر.
مویش را آتش زدند[۶].
یک مو از تن (فلانی) بتن او نیست.
هیچ دو نیست که سه نشود[۷].
بچهٔ پسر اجاق مرد را روشن میکند.
دهن باز بی روزی نمیماند.
وصیت مبارکست (عمر را زیاد میکند).
چشمم کف پات (برای نظر نزدن).
هفت قرآن در میان.
اندر پس هر خنده دو صد گریه مهیاست.
شستم خبر دار شد.
دلم تکان خورد.
میان حلال و همسر را نباید بهم زد[۸].
عقد پسر عمو و دختر عمو در عرش بسته شده.
آب نطلبیده مراد است.
در خانه اش بسته است (آیند و روند ندارد و بعد از مرگش پسر ندارد.)
کلید در خانه اش روی بام افتاد (وارث نداشت خانه اش برچیده شد).
گوشش زنگ بزند یا صدا بکند (از غایب که حرف بزنند).
شب مرگ را کسی در خانه اش نمیخوابد.
نعل در آتش گذاشتن.
طلسمش را جهوده آورد.
(فلانی) بوی حلوا میدهد (یعنی پیر شده و مردنی است).
خاک (فلان جا) دامن گیر است.
کلاهمان توی هم رفت.
پا توی کفش کسی کردن.
معنائی پشت در نشسته.
دور از حالا (در موقعی گفته میشود که از رابطه مرده با شخص زنده ای حرف بمیان بیاید).
مگر کله گنجشک خوردی؟[۹].
گوهر شکم – بزنی میگویند که فرزند پسر داشته باشد.
خاک مرده دورش پاشیدهاند.
هر کسی آب قلبش را میخورد.
در هفت آسمان یک ستاره ندارد.
- ↑ Onomatopée
- ↑
بهمین مناسب شباهت اسم اعضای تن انسان با کوزه است که خیام در فلسفه مادی
خودش پیوسته ذرات تن آدمیزاد را در کوزهٔ شراب جستجو میکند و در کارگاه کوزه گر
با کوزهها صحبت میکند و زندگی پیشین آنها را روی زمین بیاد میاورد:
این کوزه چو من عاشق زاری بوده است،
در بند خم زلف نگاری بوده است
این دسته که بر گردن او می بینی:
دستی است که بر گردن یاری بوده است؟ - ↑
۱- احترام بفروغ و سلام کردن چراغ از عادات پیش از اسلام است. فردوسی گوید:
به رخشنده اختر به تاریک خاک به جانهای روشن به دلهای پاک که ما را همه دل پر از مهر تست همه آرزو دیدن چهر تست از کتاب ویس و رامین:
کنون من آتش سوزان فروزم برو بسیار مشک و عود سوزم تو اینجا پیش دینداران عالم بدان آتش بخور سوگند محکم - ↑ مطابق اسلام آیندهٔ هر کسی قبلا تعیین شده و روی پیشانیش نوشه شده این اصطلاح را به کنایه میگویند، یعنی بدبختی را نمیشود چاره کرد (رجوع شود به قصهٔ ماهپیشانی).
- ↑
سیب سیری است نار نامردی به بدستم بده اگر مردی - ↑ اشاره بقصه سیمرغ و اژدها و داستان زال که سیمرغ اورا بزرگ میکند و در موقعیکه پدرش او را از سیمرغ میگیرد سیمرغ یکی از پرهای خودش را باو میدهد تا در موقع احتیاج آن پر را بسوزاند و سیمرغ حاضر بشود.
- ↑
ای ضیاءالحق حسامالدین بیار این سوم دفتر که سنت شد سه بار مولوی
- ↑ ملائکه از بوی دهن طلاق دهنده بدشان میآید.
- ↑ چون این پرنده زیاد صدا میدهد و جیک جیک میکند این مثل را برای کسی میآورند که پر حرف باشد.