نظامی (مخزن الاسرار)/صبحک الله صباح ای دبیر
ظاهر
صبحک الله صباح ای دبیر | چون قلم از دست شدم دستگیر | |||||
کاین نمط از چرخ فزونی کند | با قلمم بوقلمونی کند | |||||
زین همه الماس که بگداختم | گزلکی از بهر ملک ساختم | |||||
کاهن شمشیرم در سنگ بود | کوره آهنگریم تنگ بود | |||||
دولت اگر همدمیی ساختی | بخت بدین نیز نپرداختی | |||||
در دلم آید که گنه کردهام | کین ورقی چند سیه کردهام | |||||
آنچه درین حجله خرگاهیست | جلوهگری چند سحرگاهیست | |||||
زین بره میخور چه خوری دودها | آتش در زن به نمک سودها | |||||
بیش رو آهستگیی پیشه کن | گر کنی اندیشه به اندیشه کن | |||||
هر سخنی کز ادبش دوریست | دست بر او مال که دستوریست | |||||
و آنچه نه از علم برآرد علم | گر منم آن حرف درو کش قلم | |||||
گر نه درو داد سخن دادمی | شهر به شهرش نفرستادمی | |||||
این طرفم کرد سخن پای بست | جمله اطراف مرا زیردست | |||||
گفت زمانه نه زمینی بجنب | چون ز منان چند نشینی بجنب | |||||
بکر معانیم که همتاش نیست | جامه باندازه بالاش نیست | |||||
نیم تنی تا سر زانوش هست | از سر آن بر سر زانو نشست | |||||
بایدش از حله قد آراستن | تا ادبش باشد برخاستن | |||||
از نظر هر کهن و تازهای | حاصل من چیست جز آوازهای | |||||
گرمی هنگامه و زر هیچ نه | زحمت بازار و دگر هیچ نه | |||||
گنجه گره کرده گریبان من | بی گرهی گنج عراق آن من | |||||
بانگ برآورد جهان کای غلام | گنجه کدامست و نظامی کدام | |||||
شکر که این نامه به عنوان رسید | پیشتر از عمر به پایان رسید | |||||
کردنظامی ز پی زیورش | غرقه گوهر ز قدم تا سرش | |||||
باد مبارک گهر افشان او | بر ملکی کاین گهر است آن او |