نظامی (مخزن الاسرار)/باد نقاب از طرفی برگرفت
ظاهر
باد نقاب از طرفی برگرفت | خواجه سبک عاشقی از سر گرفت | |||||
گل نفسی دید شکر خندهای | بر گل و شکر نفس افکندهای | |||||
فتنه آنماه قصب دوخته | خرمن مه را چو قصب سوخته | |||||
تا کمر از زلف زره بافته | تا قدم از فرق نمک یافته | |||||
دیدن او چون نمکانگیز شد | هر که در او دید نمکریز شد | |||||
تا نمکش با شکر آمیخته | شکر شیرین نمکان ریخته | |||||
طوطی باغ از شکرش شرمسار | چون سر طوطی زنخش طوقدار | |||||
زان زنخ گرد چو نارنج خوش | غبغب سیمین چو ترنجی به کش | |||||
مست نوازی چو گل بوستان | توبه فریبی چو مل دوستان | |||||
لب طبریوار طبر خون به دست | مغز طبرزد به طبر خون شکست | |||||
سرخ گلی سبزتر از نیشکر | خشک نباتی همه جلابتر | |||||
خال چو عودش که جگرسوز بود | غالیهسای صدف روز بود | |||||
از غم آن دانه خال سیاه | جمله تن خال شده روی ماه | |||||
جزع ز خورشید جگر سوزتر | لعل ز مهتاب شب افروزتر | |||||
از بنه دل که به فرسنگ داشت | راه چو میدان دهن تنگ داشت | |||||
ز اندل سختش که جگر خواره گشت | بر جگر من دل من پاره گشت | |||||
لب به سخن خنده به شکر خوری | رخ به دعا غمزه به افسونگری | |||||
بسته چو حقه دهن مهرهدار | راهگذر مانده یکی مهرهوار | |||||
عشق چو آن حقه و آن مهره دید | بلعجبی کرد و بساطی کشید | |||||
کیسه صورت ز میانم گشاد | طوق تن از گردن جانم گشاد | |||||
کار من از طاقت من درگذشت | کاب حیاتم ز دهن برگذشت | |||||
عقل عزیمت گرما دیو دید | نقره آن کار به آهن کشید | |||||
دل که به شادی غم دل میگرفت | چشمه خورشید به گل میگرفت | |||||
مونس غم خواره غم وی بود | چارهگر میزده هم می بود | |||||
ای بتبش ناصیت از داغ من | بیخبر از سبزه و از باغ من | |||||
سبزه فلک بود و نظر تاب او | باغ سحر بود و سرشک آب او | |||||
وانکه رخش پردگی خاص بود | آینه صورت اخلاص بود | |||||
بسکه سرم بر سر زانو نشست | تا سر این رشته بیامد بدست | |||||
این سفر از راه یقین رفتهام | راه چنین رو که چنین رفتهام | |||||
محرم این ره تو نهای زینهار | کار نظامی به نظامی گذار |