نظامی (مخزن الاسرار)/ای شرف گوهر آدم به تو
ظاهر
ای شرف گوهر آدم به تو | روشنی دیده عالم به تو | |||||
چرخ که یک پشت ظفر ساز تست | نه شکم آبستن یک راز تست | |||||
گوش دو ماهی زبر و زیر تو | شد صدف گوهر شمشیر تو | |||||
مه که به شب تیغ درانداختست | با سر تیغت سپر انداختست | |||||
چشمه تیغ تو چو آب فرات | ریخته قرابه آب حیات | |||||
هر که به طوفان تو خوابش برد | ور به مثل نوح شد آبش برد | |||||
جام تو کیخسرو جمشید هش | روی تو پروانه خورشید کش | |||||
شیردلی کن که دلیر افکنی | شیر خطا گفتم شیر افکنی | |||||
چرخ ز شیران چنین بیشهای | از تو کند بیشتر اندیشهای | |||||
آن دل و آن زهره کرا در مصاف | کز دل و از زهره زند با تو لاف | |||||
هر چه به زیر فلک از رقست | دست مراد تو برو مطلقست | |||||
دست نشان هست ترا چند کس | دست نشین تو فرشته است و بس | |||||
دور به تو خاتم دوران نبشت | باد به خاک تو سلیمان نبشت | |||||
ایزد کو داد جوانی و ملک | ملک ترا داد تو دانی و ملک | |||||
خاک به اقبال تو زر میشود | زهر به یاد تو شکر میشود | |||||
میکه فریدون نکند با تو نوش | رشته ضخاک برآرد ز دوش | |||||
میخور می مطرب و ساقیت هست | غم چه خوری دولت باقیت هست | |||||
ملک حفاظی و سلاطین پناه | صاحب شمشیری و صاحب کلاه | |||||
گرچه به شمشیر صلابت پذیر | تاج ستان آمدی و تخت گیر | |||||
چون خلفا گنج فشانی کنی | تاج دهی تخت ستانی کنی | |||||
هست سر تیغ تو بالای تاج | از ملکان چون نستانی خراج | |||||
تختبر آن سر که برو پای تست | بختور آندل که در او جای تست | |||||
جغد به دور تو همائی کند | سر که رسد پیش تو پائی کند | |||||
منکر معروف هدایت شده | از تو شکایت به شکایت شده | |||||
در سم رخشت که زمین راست بیخ | خصم تو چون نعل شده چار میخ | |||||
هفت فلک با گهرت حقهای | هشت بهشت از علمت شقهای | |||||
هر که نه در حکم تو باشد سرش | بر سرش افسار شود افسرش | |||||
در همه فن صاحب یک فن توئی | جان دو عالم به یکی تن توئی | |||||
گوش سخارا ادب آموز کن | شمع سخن را نفس افروز کن | |||||
خلعت گردون به غلامی فرست | بوی قبولی به نظامی فرست | |||||
گرچه سخن فربه و جان پرورست | چونکه به خوان تو رسد لاغرست | |||||
بی گهر و لعل شد این بحر و کان | گوهرش از کف ده و لعل از دهان | |||||
وانکه حسود است بر او بیدریغ | لعل ز پیکان ده و گوهر ز تیغ | |||||
چون فلکت طالع مسعود داد | عاقبت کار تو محمود باد | |||||
ساخته و سوخته در راه تو | ساخته من سوخته بدخواه تو | |||||
فتح تو سر چون علم افراخته | خصم تو سر چون قلم انداخته |