نظامی (خسرو و شیرین)/چو خسرو دید ماه خرگهی را
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | نظامی (خسرو و شیرین) از نظامی (چو خسرو دید ماه خرگهی را) |
' |
چو خسرو دید ماه خرگهی را | چمن کرد از دل آن سرو سهی را | |||
بهشتی دید در قصری نشسته | بهشتی وار در بر خلق بسته | |||
ز عشق او که یاری بود چالاک | ز کرسی خواست افتادن سوی خاک | |||
به عیاری ز جای خویش برجست | برابر دست خود بوسید و بنشست | |||
زبان بگشاد با عذری دلاویز | ز پرسش کرد بر شیرین شکر ریز | |||
که دایم تازه باش ای سرو آزاد | سرت سبز و رخت سرخ و دلت شاد | |||
جهان روشن به روی صبح خندت | فلک در سایه سرو بلندت | |||
دلم را تازه کرد این خرمیها | خجل کردی مرا از مردمیها | |||
ز گنج و گوهر و منسوج و دیبا | رهم کردی چو مهد خویش زیبا | |||
ز نعلکهای گوش گوهر آویز | فکندی لعلها در نعل شبدیز | |||
ز بس گوهر که در نعلم کشیدی | به رخ بر رشته لعلم کشیدی | |||
همین باشد نثار افشان کویت | به رویت شادم ای شادی به رویت | |||
به من در ساختی چون شهد با شیر | ز خدمتها نکردی هیچ تقصیر | |||
ولی در بستنت بر من چرا بود | خطا دیدم نگارا یا خطا بود | |||
زمین وارم رها کردی به پستی | تو رفتی چون فلک بالا نشستی | |||
نگویم بر توام بالائیی هست | که در جنس سخن رعنائیی هست | |||
نه مهمان توام؟ بر روی مهمان | چار در بایدت بستن بدینسان | |||
نشاید بست در بر میهمانی | که جز تو نیستش جان و جهانی | |||
کریمانی که با مهمان نشینند | به مهمان بهترک زین باز بینند | |||
مگر ماهی تو یا حورای پریوش | که نزدیکت نباشد آمدن خوش |