نظامی (خسرو و شیرین)/چو بر زد بامدادن بور گلرنگ
ظاهر
چو بر زد بامدادن بور گلرنگ | غبار آتشین از نعل بر سنگ | |||||
گشاد از گنج در هر کنج رازی | چو دریا گشت هر کوهی طرازی | |||||
دگر ره بود پیشین رفته شاپور | به پیش آهنگ آن بکران چون حور | |||||
همان تمثال اول ساز کرده | همان کاغذ برابر باز کرده | |||||
رسیدند آن بتان با دلنوازی | بر آن سبزه چو گل کردند بازی | |||||
زده بر ماه خنده بر قصب راه | پرند آن قصب پوشان چون ماه | |||||
نشاطی نیم رغبت مینمودند | به تدریج اندک اندک میفزودند | |||||
چو در بازی شدند آن لعبتان باز | زمانه کرد لعبت بازی آغاز | |||||
دگر باره چو شیرین دیده بر کرد | در آن تمثال روحانی نظر کرد | |||||
به پرواز اندر آمد مرغ جانش | فرو بست از سخن گفتن زبانش | |||||
بود سرمست را خوابی کفایت | گل نم دیده را آبی کفایت | |||||
به یاران بانگ بر زد کاین چه حالست | غلط میکرد خود را کاین خیالست | |||||
به سروی زان سهی سروان بفرمود | که آن صورت بیاور نزد من زود | |||||
به رفت آن ماه و آن صورت نهان کرد | به گل خورشید پنهان چون توان کرد | |||||
بگفت این در پری برمیگشاید | پری زین سان بسی بازی نماید | |||||
وز آنجا رخت بربستند حالی | ز گلها سبزه را کردند خالی |