نظامی (خسرو و شیرین)/سخن چون شد به معصومان حوالت
ظاهر
سخن چون شد به معصومان حوالت | ملک پرسیدش از تاج رسالت | |||||
که شخصی در عرب دعوی کند کیست؟ | به نسبت دین او با دین ما چیست؟ | |||||
جوابش داد کان حرف الهی | برونست از سپیدی و سیاهی | |||||
به گنبد در کنند این قوم ناورد | برون از گنبد است آواز آن مرد | |||||
نه ز انجم گوید ونز چرخ اعلاش | که نقشند این دو او شاگرد نقاش | |||||
کند بالای این نه پرده پرواز | نیم زان پرده چون گویم از این راز | |||||
مکن بازی شها با دین تازی | که دین حق است و با حق نیست بازی | |||||
بجوشید از نهیب اندام پرویز | چو اندام کباب از آتش تیز | |||||
ولی چون بخت پیروزی نبودش | صلای احمدی روزی نبودش | |||||
چو شیرین دیدکان دیرینه استاد | در گنج سخن بر شاه بگشاد | |||||
ثنا گفتش کهای پیر یگانه | ندیده چون توئی چشم زمانه | |||||
چو بر خسرو گشادی گنج کانی | نصیبی ده مرا نیز ار توانی | |||||
کلیدی کن نه زنجیری در این بند | فرو خوان از کلیله نکتهای چند |